سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

 1. نخست ، عذر تاخیر در قدرشناسی از قدرشناسان که در این چهل روز پس از آن چهل روز دیگر، تسلیت ها نوشتند و گفتند و در این دو چله، چها که برما نگذشت.  دو برادر را پس از عمری همسنگری، ازدست دادن و تنها ماندن با یک عمر، یاد و خاطره از روزهای سخت غربت دین تا تماشای موج بیداری دینی توامان، تلخ وشیرین است. مرحوم حاج شیخ علی آقا، متنعم به ذکر دائم و ریاضت مستمر و اخلاق وتواضع و استاد محمدرضا حکیمی، آموزگار عقلی ومعنوی ما درچشم بهم زدنی احضارشدند و رفتند.

 سپاسگویی از آنهمه پیام های تسلیت و محبت تا چهلم ایشان به تاخیر افتاد.

2. بی شک اینهمه محبت و وفا از شما سروران، بیش از "اشخاص"، متوجه "اهداف" بود. 

 تجلیل از خادمان مذهب، بخاطر تجلیل از مذهب است. 

کدام مذهب؟

آن دو بزرگوار (استاد محمد رضا ، و حاج شیخ علی آقا)، سالها برای دوازده مجلد "الحیات"، بقصد دوازده ضربه به گفتمان "مرگ سنت های الهی" کوشیدند تا در توفان "دین گریزی" و "انسان ستیزی"، انسان در پناه دین، آرام یابد و "قرآن و عترت" از زاویه ی گورها به متن زندگی بازگردند، چه "حیات انسان" در"حیات دین" و "حیات احکام دین" در "حیات حقوق انسان" است. هدف ، نشر فرهنگی بود که درآن ، غدیر، نه یک واقعه، بل حماسه ای در تثبیت "فلسفه سیاسی شیعه" با تاکید بر "وحدت اسلامی" است که چگونه علی ع با حق و حق با علی ع است بی آنکه "تفاوت مذاهب" به "تعارض مذاهب" بینجامد . "خورشید مغرب"، اشارت به آفتاب مطلق بود و یادآوری آن که بشریت از غیاب چه کسی رنج می برد ؟ و دانسته و ندانسته در انتظار کیست ؟ و انتظارفرج، انتظار معصومترین سیره حکومت و سبک زندگی است آنگونه که به رشد همه بشریت و بلکه همه موجودات زمین بینجامد .هدف، تبیین "قیام جاودانه" حسین ع ، نه تنها بمثابه مناسکی فرقه‌ای ، بل طرح "انسان نو" و اسلام مردمی بود تا نسبت عاشورا را با انقلاب و عدالت و با مشروعیت حکومت ها تبیین کند.  "سرود جهشها" از روشنگران تاریخ و از شهداء فضیلت میگفت تا فلسفه شورشهای شیعه در همه تاریخ را تبیین کند که اسلام، برای "اصلاح اعمال" است نه "توجیه اعمال"، و باید مراقب نفوذ قدرت و پول در حکومت اسلامی و سلطه آنها بر جامعه اسلامی بود. 

در عرصه معرفت نظری نیز سخن از ضرورت مرزبندی میان "اخباریگری" و "اخبار گرایی" و تفاوت "اجتهاد" با "تقلید" در فلسفه وعرفان، و دفاع از "مقام عقل" و حریت در عقل ورزی و  خطر تعبد در علم و فلسفه بود و آنگاه بازگشت به "کلام جاودانه" و تاکید بر تناقض کلام نور و کلام ظلمت در نسبت هبوط با هدایت که خدمت منحصر بفرد انبیا ع به بشر است. هدف از طرح "مکتب تفکیک" و معرفی بزرگان آن چون حاج شیخ مجتبی قزوینی رضوان الله علیه، و نظریه ی تفکیک "الهیات الهی" از "الهیات بشری" ، فتح باب گفتگو _ و نه سد این باب _ بود تا وخامت "تکفیر" را تعدیل کند و برای تلطیف تفاوت نظرها، باب "تفکیک" بجای "تکفیر" را بگشاید با تاکید بر استقلال "معرفت شناسی دین" که "تفقه درنقل" را "عقل ستیزی" ندانیم ، و نه سد باب مکاشفات عرفا و کشفیات فلاسفه کنیم و نه آنها را مطلق و آزمون ناپذیر بنماییم.  چنانچه "وصایت" را نباید محدود به کرامات شخصی اهل بیت ع کرد بلکه بایسته است بدان، بچشم "جهانبینی جامع ومانع" ، و الگوسازی برای اندیشیدن و سبک زندگی و دولت سازی و عدالت گستری نگریست و بازگشت به قرآن، یک ارتجاع تاریخی نیست.

این سیره، از دامنه و سابقه "دانش مسلمین" گفت تا نشان دهد چگونه بشریت در تفکر نو و نگاه علمی، مدیون اسلام است و به اعتراف دیگران در دل تاریخ، نشان داد که اختراعات بزرگ و ابتکارات بنیانگذار تمدن جدید، کار مسلمین بود،  از بنیانگذاری بسیاری معارف عقل نظری تا حکمت عملی و فلسفه اخلاق و حقوق تا نظامات علمی و ادبیات و هنر.

بزرگداشت  "بیدارگران اقالیم قبله" از سید جمال و میرزای شیرازی و شیخ محمد خیابانی تا علامه امینی و... بود تا نشان دهد که چاره چیست و راه کجاست و مسیر تاریخ چگونه تغییر می کند؟

"هویت صنفی روحانیت" و مسئولیت‌های علمی و عملی آن در تاریخ معاصر بویژه پس از انقلاب  را پیش چشمها آوردن و به "تفسیر آفتاب" و خطر ابرهای ضدانقلاب از راست و چپ و از درون و بیرون پرداختن،  از "امام در عینیت جامعه" و نفی سکولاریزم که همان تفکیک امامت ازجامعه است، گفتن و فراخوان بازفهمی "بعثت ،غدیر، عاشورا، مهدی" و انعکاس "فریاد روزها" و یادآوری "پیام جاودانه" از "مرام جاودانه" و  ضرورت مجدد آموزش "استعمار شناسی" و ارتباط با انقلابیون جهان، از پیوند کربلا با غزه .

درعرصه ادبیات وهنر ، تاکید بر ترکیب "بلاغت و تعهد" و ضرورت  "آیین نامه نگاری" در نظام ترجمه دینی در کشور و دفاع از شعر متعهد و پیوند ذوق و آرمان ، ترویج "عقل سرخ" جهت تصحیح درک اقتصادی در فقه تا تعقل اجتهادی در فلسفه پویا و معرفی بزرگان اساتید حوزه های علمیه مشهد و قم و نجف و اصلاح در نظامات حوزه برای پیوند میان خروجی حوزه ها با خواسته های پیامبر ص و اهل بیتش ع و "ضرورت توسعه فقه" و اخطار خطر انحراف و ارتجاع که درکمین انقلاب نشسته و موانع رشد انسانند و برانگیختن استعدادهای دانشگاه برای اصلاح جهتگیری نظام "علوم انسانی" و ارتباط آن با "علوم قرآنی"  و به رخ کشیدن "جاهلیت مدرن".

از ارتباط "نان و کتاب"  تا افشاء خاورشناسان و آسیب‌شناسی "دائره المعارف نویسی" های ناظربه اسلام و تشیع و تصحیح نسبت بزرگان شیعه و سنی در باب معارف اهل بیت ع ، و نیز از 150 سال مقاومت خونین ضداستعماری  و همزمان، گفتگو با جوانان برای حفظ امید آنان به دین و انقلاب و جدائی ناپذیری توسعه از عدالت . 

هدف " الحیات "، ارائه ی "توضیح المسائل" حکومتی و اجتماعی در کنار "توضیح المسائل فردی و عبادی" بود تا انقلاب اسلامی و نهضت بی نظیر امام خمینی از هر گونه انحراف و تحریف مصون بماند و شاید کسانی ندانند یا فراموش کرده باشند که نخستین کسی که تعبیر امام خمینی را به کار برد و نوشت و گسترد محمدرضا حکیمی در دهه 40 بود و تا پایان نیز دغدغه صیانت از ارزشهای اسلامی و انقلابی، دغدغه اصلی او بود و بی تاب دفاع از خلوص دین و هسته معرفتی انقلاب اسلامی بود. و میخواست میان ضعف و احیانا فساد این یا آن مدیر با ارزشها واحکام دین خدا نیز تفکیک شود و وحی و مفسرانش و بلکه انقلاب اسلامی، فدای قصور و تقصیر این وآن نشود و نهضت در تکامل دائمی باشد. 

3. موسسه الحیات، جهت گسترش مولفه های تمدن سازی و خداباوری و انسان شناسی در مکتب آخرین پیام آور خداوند و اهل بیت او، تاسیس شد تا بدون نسبت‌ها و تفسیرهای نادرست از این جریان فکر دینی و انقلابی، در نشر و تداوم این فرهنگ بکوشد.

4- و اما وصیت شرعی و قانونی اخوی بزرگ:

 اینجانب محمدرضا حکیمی فرزند عبدالوهاب متولد 1314 شمسی در تاریخ 17 اسفندماه 1397 وصیت می‌کنم، تا آقای امیرمهدی (اخوی زاده) زیر نظر اخوان به موارد ذیل عمل نماید:

? کلیه حقوق مادی و معنوی مجموعه آثار چاپ شده مکتوب، ترجمه های آثار، کتاب های صوتی و تصویری ودیجیتال، مستندات (صوت، تصویر، دستخط و...) و نوشته های منتشر نشده و هر آنچه از اینجانب وجود دارد، در اختیار موسسه الحیات - مرکز حفظ و نشر آثار - می‌باشد و نظارت بر نشر و ترویج تمامی این موارد با این موسسه است.

? استفاده از عنوان «الحیات» برای هرگونه فعالیت علمی، فرهنگی، هنری منوط به رضایت اخوان و موسسه الحیات می‌باشد.

? برگزاری هرگونه بزرگداشت، نشر یادنامه، نقل خاطره و انتشار تصویر و صوت، با نظارت و تایید موسسه الحیات - مرکز حفظ و نشر آثار - می‌باشد.

? این وصیت نامه بر همه? نوشته‌ها و وصیت‌های گذشته اینجانب حاکم است.( محمدرضا حکیمی)

اینک با وصیت ایشان، آقای امیرمهدی حکیمی موظف به انجام این امور و اداره موسسه الحیات است؛ و باید در نشر و تداوم این فکر و اندیشه بکوشد.

محمد حکیمی

منبع




تاریخ : دوشنبه 100/6/1 | 6:49 عصر | نویسنده : sultan

      صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

      تا دگر

      مادرِگیتی، چو تو فرزند بزاید...

 

«حکیمی بزرگ رفت. استاد علامه محمدرضا حکیمی ، نظریه پرداز بزرگ شیعی معاصر که اصالت عقل محمدی ص را با شور عدالت علی ع درآمیخت و صلابت حسین ع را درعاشورای معرفتی صادق آل محمدص برسردست گرفت، و یک عمر با تک تک ضربان قلبش ، فرج مهدی عج را انتظار کشید و درگوش یک نسل ، میراث "عقلانیت، عدالت و معنویت" قرآنی را زمزمه کرد و تا آخرین نفس، از کفایت معارف اهل بیت ع و از ضرورت عدالت بی ریا گفت و بهر آنچه گفت، عمل کرد و عابد،زاهد و مجاهد ماند.
 
امشب ساعتی پیش به محضر مولایش رفت. هنوز که عطر خون عاشورا درمشام ماست بدرقه اش میکنیم تا در کربلای1400 به آخرین شهید کاروان توحید برسد.
 
درپناه خداست آنکه عمری بنام خدا به حقوق خلق اندیشید. کلماتش از جنس اشک، افکارش ازعنصرحکمت و غم هایش همه، شیرین و پشت به دنیا و تماما رو به آخرت بود.
 
واژه نامه عدالتخواهی را چنان هنرمندانه غنی سازی کرد که شرر بجان اساطیر اشرافیگری افکند. محمد رضا حکیمی مصداقی از ( موتوا قبل ان تموتوا ) بود، پیش از مرگ طبیعی ، با مرگ حقیقی خو گرفت و این روزهای آخر در انتظار ولی عصر عج و فرشته مرگ، دربستر احتضار نیز دائم الطهاره بود.
 
خدایش بپذیرد که عمری همخواب کتاب و قلم بود ودر محراب تفکر، باعشق خدا و شفقت برخلق زیست. مراسم تجهیز و خاکسپاری استاد پس از انتقال پیکرایشان به مشهد از سوی موسسه الحیات و بازماندگان اعلام میگردد.» استاد حسن رحیم پور ازغدی 31/5/1400




تاریخ : چهارشنبه 98/8/15 | 4:7 عصر | نویسنده : sultan

«دکتر شریعتی در متحول ساختن زن ایرانی و هویّت بخشی به آنان، نقشی عظیم داشت. با تصویری که از حضرت فاطمه-س- به دست داد( در کتاب فاطمه، فاطمه است)، و با شخصیّتی که از حضرت زینب-س- ترسیم کرد (در کتاب پس از شهادت)، زنان را به الگوگیری از این قهرمانان برانگیخت.
 دوست دارم در ایتجا، برای ثبت درتاریخ، خاطره ای را بنویسم: اینجانب در سالهای1355-1357، در دوره دکترای دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، با اصرار زیاد استاد مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب، تدریس قبول کردن و نهج البلاغه را به عنوان درسنامه برگزیدم. شاگردانی که در آن کلاس ثبت نام کرده بودند، کمتر از 25 نفر بودند، اما بتدریج به تعداد آنها، و از دانشگاههای دیگر، افزوده شد، تا اینکه حدود سیصدنفر به این درس حاضر می شدند. نیمی از این جمع، خانمها بودند و همه با حجاب؛ و آن هم چادر سیاه، گویی اینکلاس، مجلسی از مجالس دینی بود، و داخل مسجد و حسینیه.این خانمها، چادریهای دکتر شریعتی و از کسانی که  تحت تاثیر شریعتی، با آن معرّفی نامه اش از فاطمه و زینب، به حجاب گراییده بودند. خانمها دریافتند که مدل غربی برای زن، مدلی ارزشی نیست، و زن فقط تن نیست که از راه تن نمایی، شخصیّتی بیابد. زن صاحب رسالتی در حدّ بزرگترین مردان تاریخ است و حامل رسالت انبیایی.
 آنان که به دکتر شریعتی یکسره انتقاد می کنند، چرا خدمات او را نمی بینند؟

البتّه موارد نقد و بررسی در اثار او وجود دارد، و علّت نوشتن وصیّت نامه اش نیز همین است، اما چرا هنر را پوشیده می دارند؟ آن هم هنری فرهنگ ساز؟»


مقدمه استاد حکیمی بر کتاب "شعله بی قرار" نوشته محمد اسفندیاری، ص11-12




تاریخ : شنبه 97/11/20 | 6:4 عصر | نویسنده : sultan

نتوانم که رخ از تو برگیرم1

وین دل سوخته را، دور، ز آذر گیرم


بعد از این داغ، که چون لاله سراپایم سوخت

روم و جا به بر لاله احمر گیرم


گه به یاد رخ تو، دیده به اختر دوزم

گه ز داغ غم تو، دیده ز اختر گیرم


کاش با ناله من، جان من آید بیرون

تا مگر سوی تو، ای شاهد جان، پر گیرم2


جای دارد گر از این غصّه برم سر در چاه

دل داد، بلکه در آن غمکده بهتر گیرم


بعد از این کار من این است که شب تا سحر

آیم و جا به سر تربت دلبر گیرم3


رخ نهم همچو غریبان به روی خاک حبیب

قصّه غصّه هجران، همه از سر گیرم

 

1- زبان حال مولا علی«ع»، بر سر تربت بانوی بزرگ، «حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها-»

2- «نَفسی علی زَفَراتِها محبوسهٌ

یا لَیتَها، خَرَجَت، مع الزَّفَراتِ»

3- «أمّا حُزنی فَسَرمَد، و أمّا لیلی فَمُسَهَّد».

«نهج البلاغه»/652 .

 

ساحل خورشید، ص198-199




تاریخ : جمعه 97/7/13 | 8:19 عصر | نویسنده : sultan

 

  [استاد حکیمی پس از نقل سخنی از ملاصدرا درباره عدم کفایت فلسفه در رسیدن به حقیقت دین می فرمایند] :

در کتاب معاد جسمانی در حکت متعالیه، از ایشان در این مورد یعنی عدم اغنای علوم بشری و ضرورت رجوع علمی و جدّی به قرآن کریم سخنانی آورده شده است، ملاحظه شود و به خاطر مقداری فضل فلسفی، این سخنان و اعترافات، سرسری گرفته نشود. یکی از فاضلان در ذیل سخنی از جانب ملّاصدرا، درباره اهمیت بدل ناپذیر معارف قرآنی که نقل شد می گوید:

 «گفتار فرزانه ای کم نظیر، همچون صدرالمتألّهین، که بیشتر عمر خود را در فهم و تبیین فلسفه مشّائیان، اشراقیان، نوافلاطونیان و رواقیان و... صرف کرده و عاشقانه و با ابراز یأس و نامیدی از فلسفه، به قرآن روی آورده برای بسیاری از جوانان و دانش جویان و کسانی دیگر که به قرآن و مباحث قرآنی به چشم مباحث صرفا نقلی و متأسفانه از نگاه برخی کوته فکران مباحث سطحی و غیرعمیق...می نگرند بسیار عبرت آور و درس آموز است.»

این از سست عهدی روزگار است که کسانی مطالب مخدوش امثال ارسطو (9 فلک، 10 عقل، 1 منظومه، 4 عنصر و...) را عقلی بدانند و حقایق تعالیم وحی و معصوم را نقلی صرف. البته این گونه کسان هرکس باشند- در فهم معارف عالیه اطفال اند. در این وادی، اصطلاح دانیِ صِرف کم ترین ارزشی ندارد. می توان گفت کسانی که علوم را در حوزه اسلام و مسلمین به علوم عقلی و علوم نقلی تقسیم کردند و این گونه نام گذاشتن، بزرگترین خیانت را -دانسته یا ندانسته- درباره تعالیم الهی ابدی روا داشتند. این گونه کسان، معصوم و مقام علمی عصمت را نمی شناسند؛ هرچند ارادت داشته باشند.


احیاگر حوزه خراسان، ص 88-89

 




تاریخ : شنبه 97/4/23 | 3:13 عصر | نویسنده : sultan

 

 « در آیه 112 از سوره انعام چنین آمده است:

«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا»

(به همین گونه، برای هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انسی و دشمنی از شیاطین جنّی قرار دادیم (برای امتحان) که آنان در میان خود سخنان فریبنده القا می کردند...)

از باب این که مؤمنین راستین، به پیامبران الهی شباهت دارند و در زندگی آنان نقاط مشترکی هست...ایشان نیز گاهی به شیاطین انسی مبتلا می گشته اند، از جمله جناب آقا میرزا مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه، که نزدیک به یک قرن است چوب این را می خورند که چرا با فلسفه ضدّیت کرده اند و به تعبیر دکتر مهدی حائری یزدی، فلسفه را دفن کرده و روی قبر آن را هم پوشانده اند؛ نیز به تعبیر آیته الله العظمی وحید خراسانی: "وحدت وجود را از ابطلِ اباطیل می دانسته و آن را کفر محض می شمرده اند"، با وجود این ها، کسانی، فاقد صداقت ادارکی و تفاوت عقلی، ایشان را به اعتقاد به وحدت وجود متهّم می کنند و عباراتی بر ضدّ میرزا نظرخواهی می کنند؛ عالمانی که با عوالم روحی و مراحل تحقّقی میرزای اصفهانی فاصله های بسیار دارند...

آیا جناب میرزا اگر بخواهد نظری راجع به وجود بدهد، چه واژه ای باید به کار ببرد؟ واژه ی عدم؟! و به صرف این که کسی واژه ی وجود را به کار برد وحد وجودی می شود؟ ( سوء فهم و سوء تشخیص و سوء نیّت تا چه حدّ !!)

 نظر دادن درباره ی شخصیتی مانند میرزای اصفهانی، کار هر کسی، ولو فقه و اصول دان نیست. در این عرصه ی مهم، تنها فقاهت و فقه دانی و خارج گویی، به هیچ وجه، کافی نیست؛ بلکه معارف شناسی و معارف دانی، در حدّ تخصّص، مانند خود جناب میرزا لازم است. هم چنین اطّلاع از مراحل روحی و مدارج معنوی ایشان نیز، اگر چه در حدّ اجمال، ضروری است و کو و کجایند چنین معارف دانانی و مراحل پیمایانی که در خلع بدن کار کرده باشند و از خلع الخلع نیز دم بزنند؟!

 و آیا امروز، چه کسانی از دو آیت بزرگ، حاج سیّدعلی سیستانی و وحید خراسانی (که میرزا را درک کرده و از معارف ایشان بهره برده اند) سزاوارترند به نظر دادن درباره ی میرزا و مبانی و معارف میرزا؟ حکم شرعی و مقتضای فقاهت آگاهانه و تقوای علمی این است که عالمی که می خواهد درباره میرزای اصفهانی نظر بدهد (اگر خود را دارای آن اهلیت بداند)، به دوسه ورقه ی مرموز و مشکوک و منقولات تقطیعی و تحریفی اکتفا نکند و ، ابتدا نظر این دو عالم ربّانی را درباره میرزا جویا شود؟!! (و لا تقف ما لیس لکَ به علم)


احیاگر حوزه خراسان- مقدمه- ص77-79

 




تاریخ : دوشنبه 97/4/18 | 9:21 عصر | نویسنده : sultan

« می گویند: فلسفه حقیقت است، پس با دین منطبق است، فلسفه حقیقت نیست، طلب حقیقت است و دوست داشتن حقیقت است، چنان که از قدیم گفته اند: فلسفه طلب حقیقت است به اندازه طاقت بشری و به نصّ قرآن کریم، توان انسان در علم، اندک است.

اگر فلسفه حقیقت است چرا امام خمینی گفته اند: باعث انحراف اکثریت است؟!1 آیا حقیقت انحراف آور است! اگر فلسفه حقیقت است و با حقایق دینی منطبق است، آیا معاد مثالی(فلسفه) حقیقت است یا معاد عنصری (قرآن کریم)؟

آیا این مطلب را که می گویند: فلسفه حقیقت است، علامه طباطبایی (با آن فضل بالای فلسفی و اطلاعات قرآنی، در حدّ تألیف بسیار گران ارج المیزان) نفهیمده بودند که می فرمایند: محال است(محالی ریاضی و ابدی) که قرآن و فلسفه و عرفان منطبق شوند؟!

اگر فلسفه حقیقت است آیا در آن 800 سال حقیقت بود و آن بزرگان(ابن سینا، خواجه نصیر، میرداماد و...) که به اصالت ماهیت قائل بودند به حقیقت رسیده بودند و ابن سینا که اتحاد عاقل و معقول را حشف2 می دانست و حرکت جوهری را خلاف موازین منطق و عقل می شمرد به حقیقت رسیده بود؟ و خواجه طوسی که می گفت: دلیل هایی که فلاسفه بر وجود عقول عشره (که اساس درک فلسفی از عالم است) اقامه کرده اند مزخرف است، به حقیقت رسیده بود؟...

 یا اکنون که 400 سال است دم از اصالت وجود می زنند، فلسفه حقیقت شده است؟ و آن همه متفکران بزرگ و مغزهای غول آسا نمی فهمیده اند و امروز یک حوزوی منظومه گو و اسفارخوان فهیمده است که حق با اصالت و وحدت وجود است؟ با این که سنخ مطالبی از قبیل وحدت وجود و اصالت وجود، سنخ فلسفی و عقلی و منطقی نیست، مطالبی عرفانی است که مدعی هستند با کشف و شهود باید فهمیده شود. خود جناب ملاصدرا هم مکرر تصریح فرموده است که من با کشف به این مطالب رسیده ام و هنگامی که ابن سینا مشغول طبابت من مشغول ریاضت بودم و به این حقایق رسیدم3 ...

و آیا نمی شود، با کمال تأدب از جناب ملاصدرا پرسید که: شما که با ریاضات شاقّه و خلوات ممتده به این حقایق رسیدید، چطور در اواخر عمر، آن را مطالبی مخالف قرآن و مضرّ به دین سیدالمرسلین دانستید و در کتاب الحکمه العرشیه زیر عنوان ختمٌ و وصیهٌ به درگاه خدا از نوشتن و اظهار کردن این مطالب پناه بردید و استعاذه کردید4 (البته آفرین بر این ایمان و صراحت خداپسند...) »

1- زندگانی ایته الله بروجردی: 388 تالیف حجه الاسلام علی دوانی

2- اشارات نمط هفتم

3- اسفار: 9: 199-120

4-الحکمه العرشیه: 110 (چاپ بیروت، مؤسسه التاریخ العربی: 1420ق)

 

 

 

احیاگر حوزه خراسان- مقدمه ص70-72

 




تاریخ : یکشنبه 97/4/17 | 4:3 عصر | نویسنده : sultan

 « اگر حکمت و (به تعبیر امام باقر«ع») علم صحیح، زمینی بود و در نزد اهل زمین یافت می شد و از طریق افکار بشری حاصل می گشت و بشر خود به خود می توانست به حکمت دست یابد و نوابغ بشری می توانستند حکمت آور و حکمت آموز باشند، نزول کتب آسمانی و بعثت پیامبران(علیهم السلام) و به خصوص نزول قرآن کریم و بهثت پیامبر اکرم(ص) (نعوذبالله، نعوذبالله)، لغو و تحصیل حاصل بود و دیگر جایی برای آن نبود که خداوند بر مؤمنین منت نهد:

( ولقد مَنَّ الله علی المؤمنین، إذ بعث فیهم رسولاً مِن أنفسهم) آل عمران-165

 

احیاگرحوزه خراسان- مقدمه ص67




تاریخ : جمعه 97/4/15 | 12:52 صبح | نویسنده : sultan

اختلاف در معرفت و حقیقت و اعتقادات، قابل قیاس با اختلاف در فقاهت نیست.1   اختلاف در اصول حقایق است که دلیل بطلان است؛ چنانکه در قرآن کریم، برای حقانیت خود، به عدم اختلاف در خود، تذکر می دهد. روشن است که اساس دین و دین شناسی و دین داری درست، به تعقل و عقلانیت است. «العقلُ دلیلُ المؤمن»، «عقل راهنمای انسان مؤمن است.»


1- جای تعجب بسیار است که فاضلانی بگویند: اگر در فلسفه اختلاف نظر هست، در فقه هم هست!! آیا اختلاف در احکام استنباطی ظاهری، با اختلاف در حقایق واقعی شناختی و اعتقادی، در یک حکم است، مثلا اختلاف در معاد که عنصری ترابی است (قرآن کریم) یا تخیّلی مثالی(حکمت متعالیه)؟! با اختلاف در احکام تیمّم !

 

 

 

احیاگر حوزه خراسان.مقدمه.ص50

 

 




تاریخ : جمعه 96/12/18 | 1:7 صبح | نویسنده : sultan

 

  «... [در دوران صفویه] عالمان ربّانی، اگر به مراکز قدرت نزدیک شدند، برای مصالح دین و جامعه است، نه رسیدن به دنیا، که شأن انگونه عالمان ربّانی نیست.

ما در تواریخ عالمان می خوانیم که برخی از علمای شیعه در نجف اشرف (یا جبل عامل)، در طول عمر خویش حتّی به زیارت مرقد مطهّر حضرت امام ابوالحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام- نیامدند؛ و چون از آنان سبب را می پرسیدند، می گفتند: «می ترسیم به ایران بیاییم و مجبور شویم با صفویّه ملاقات کنیم».1 و از اینگونه موضعگیری در تاریخ عالمان ربّانی ما (نه عالم نمایان و دنیاداران)، فراوان است، مانند بی اعتناییهای میرزای قمی (م:1231ق) به فتحعلیشاه قاجار؛ و خرد شدن ناصرالدّین شاه به دست میرزای شیرازی (م:1212ق)، در ردّ قرارداد استعماری تنباکو، و اقدام علمای نجف و تهران و دیگر شهرها، در برابر استبداد قاجاریّه، در قضایای مشروطیت و...

1- اشاره است به عالم ربّانی و مرزبان شیعی، جناب سیّد شمس ُالدّین محمّد جبل عاملی (م:1009ق)، صاحب کتاب «مدارک الأحکام» در شرح کتاب فقهی عظیمِ «شرائع الإسلام»، و دختر زاده فقیه و عالم جامع بزرگ شیعه، شیخ زین الدّین شهید ثانی (ش:966ق)، و عالم ربّانی و مرزبان شیعی دیگر، شیخ جمالُ الدیّن حسن جبل عاملی، فرزند شهید ثانی، و صاحب کتاب «معالم الاصول» درسیِ معروف (م: 1011ق) «الکُنی و الألقاب» ج2 ، ص388-389

 و در همین مدرک و همین صفحه (388)، مطلبی آمده است که برای نشان دادن روحیّه انسانی و الهی بزرگان تشیّع، و تربیت روحانیان و طلّاب این روزگار، بسیار مفید است. از نوه صاحب «معالم» نقل کرده اند، از صاحب معالم، که می گفته است: «بیش از قوت یک هفته یا یکماه- نباید داشته باشیم، برای نزدیک شدن به زندگی فقرا و مساوات با آنان، و دوری جستن از شباهت رساندن به اغنیا و توانگران!».

ای عالمان ربّانی، سر از خاک بردارید، و روزگار و کامرانی برخی از معمّمین و «آقا زاده ها» را بنگرید، و ای جوانان! اینگونه کسان را اهل دین و مظهر دین ندانید، و گول تبلیغات دشمنان گوناگون را نخورید، و سرمایه ایمان و عمل به دین خدا را که تنها زاد و توشه ابدی است، از دست ندهید، که نیازمندی آنجا را هیچ چیز جز «ایمان استوار» و «عمل صالح» برطرف نمی کند.


عقل سرخ. مقاله «روحی که همواره میان ماست»ص444-445

 






  • paper | فال تاروت نه کارتی | buy Reports
  • بک لینک رایگان | فروش لینک دائمی