سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 96/12/9 | 5:14 عصر | نویسنده : sultan

  همه می دانیم که راهایی که بشر برای شناخت حقایق و رسیدن به معارف پیموده است، به طور کلّی، سه راه است: راه وحی و پیروی عقلانی از وحی آسمانی؛ راه فلسفه که هر متفکّری به اتّکای عقل و فهم و اندازه فهم خود، شناختی از واقع به دست آورَد؛ و راه ریاضت عرفانی و فهم مبتنی بر آن ریاضت شخصی.

راه وحیچنانکه اشاره کردیم- مبتنی بر فهم عقلانیِ وحی است- «أفلا تَعقِلُون»های «قرآن کریم» معروف است. سخن امام علی«ع» درباره اینکه این پیامبرانند که عقل را به ثمره های نهایی خود می رسانند (ویُثیرُوا لَهُم دَفائنَ العُقول»1 مشهور است. تأکید عجیب و عمیق ائمه طاهرین«ع» بر استفاده قطعی از عقل در راه فهم وحی- و اینکه عقل و «حجّت باطنی» خداوند است، مانند پیامبران که حجّت ظاهری هستند، مسلّم است.2 حدیث عظیم و باز هم عظیم «جُنُودُ العقلِ و الجهل»3، از افتخارآمیزترین معارف تربیتی اهل بیت «ع» است.

 راه فلسفه، همان است که شماری از متفکّرین بشری، از حدود چهار هزار سال پیش آن را پدید آورده اند، و دهها مکتب فلسفی عرضه کرده اند، و این مکتبها، هم با یکدیگر مخالفتهای بنیادین دارند، و هم در داخل هر فلسفه، کمتر مسئله ای مورد اتّفاق اهل آن فلسفه است چنانکه خواجه نصیرالدّین طوسی، در آغاز «شرح اشارات»، بدان تصریح کرده است و ما به این سخن ایشان به دلیل اهمّیّت آن- مکرّر اشاره کردیم. و گذشته از اینها همه، بزرگان فلسفه از شرق و غرب- تصریح کرده اند که عقل بتنهایی برای فهم حقایق و رسیدن به معارف کافی نیست.4

 و امّا راه سوم، عرفان، راهی است از اساس مبتنی بر کشف و ریاضت. به سخن دیگر، «عرفان نظری»، ذاتاً مبتنی و متفرّع بر «عرفان عملی» است. و مایه اصلی عرفان عملی ریاضت است که حاصل آن پس از صحّت مقدّمات و شرایط، و ضرورت سلوک و ریاضات سالیان- کشف برخی از حقایق است برای شخص مکاشف و مرتاض، در صورت صحّت کشف.

 در اینجا باید یادآور شد، حاصل کشف مرتاض مکاشف، برای دیگری حجّت نیست. و استدلال به داده های کشفی و ریاضتی اصولاً استدلال نیست. و هر مطلب فلسفی که در در مقام استدلال بر آن به کشف استدلال کنیم-چه استدلال صریحاً متضمّن استدلال به کشف باشد، یا مآلاً منتهی به کشف شود- از ماهیّت فلسفی خود خارج می شود، زیرا استدلال فلسفی باید عقلی باشد تا برای همه قابل قبول باشد. و کشف، حجّیّت عام ندارد، چنانکه روشن است. علّامه طباطبایی می گوید: «فهم این آقایان «مدّعی کشف»، هر چه باشد برای خودشان حجّت است، نه برای دیکران، و ادعّای بدون دلیل ارزشی ندارد»5 از این سخن بخوبی پیداست که کشف، دلیل نیست، و ادعّای کشف مطلبی، مثلاً «وحدت وجود» ادعّایی است فاقد دلیل. و اگر کشف صحیح باشد، برای خود مکاشف حجّت است فقط، و دیگران اگر بپذیرند، تقلید محض از گوینده است. و تقلید در معارف جایز نیست.

یکی از معاصرن شیفته فلسفه نیز، ضمن چند نقد بر «حکمت متعالیه»، در نقد دوم می گوید» «صدرالمتألّهین در بسیاری از موارد [بلکه باید گفت در اصول اصلی فلسفه خویش: حکمت متعالیه]، هم به مشاهدات درونی و مکاشفات قلبی استناد می کند، و هم از براهین منطقی بهره می جوید، سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که آیا می شود در یک نظام منسجم فلسفی، به این دو منبع در عرض یکدیگر و بطور یکسان استناد کرد؟»6

 در اینجا و در چنین مقامی، سخن نرم و مؤدّب ادا شده است؛ و در مقام بزرگان، این رعایت، وظیفه است، چنانکه خود اینجانب همواره آن را رعایت کرده ام، و حتّی کتاب «معاد جسمانی در حکمت متعالیه» را در دفاع از فیلسوف بزرگ، صدرالمتألّهین، نوشته ام. لیکن در مسائل علمی و فلسفی، که به شعور زبدگان جامعه و تعالی و پیشرفت فرهنگ مربوط می شود، باید تصریح به حقایق نیز در نظر باشد، بویژه در مقام نقد. و هیچگاه نقد آراء بزرگان، از بزرگیِ آنان نمی کاهد. بنابراین، پاسخ منفی است، یعنی نه، نمی توان در یک نظام منسجم فلسفی، به مشاهدات درونی و کشفیّات شخصی استناد کرد.و چنین استنادی بقطع- از انسجام نظام فکری و فلسفی خواهد کاست، و فلسفه را به عرفان بدل خواهد کرد، که برهانی نیست.

 

1. «نهج البلاغه»، خطبه1.

2. «تحف العقول»، حدیث هِشام بن حَکُم، از حضرت امام موسی بن جعفر«ع»

3. این حدیث عظیم و معتبر در «اصول کافی» (ج1)، از امام موسی بن جعفر «ع»، و در «تحف العقول»، از امام صادق «ع» نقل شده است.

4. رجوع کنید به مقاله «حد گرایی در علم و فلسفه»، در کتاب «اجتهاد و تقلید در فلسفه»

5. «مجموعه مقالات»، ج2، ص214؛ نیز «اجتهاد و تقلید در فلسفه»، ص218

6. «نیایش فلیسوف»، ص451، از انتشارات «دانشگاه علوم اسلامی رضوی» مشهد (1377ش).

عقل سرخ.ص 96-72






  • paper | فال تاروت نه کارتی | buy Reports
  • بک لینک رایگان | فروش لینک دائمی