سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 95/9/21 | 1:22 صبح | نویسنده : sultan

رابطه مال با انسان و انسان با مال، به یکی از این پنج شکل تواند بود:

  1. غنای تکاثری(فراوان داشتم و فراوان خواستن). واجب الدفع فوری- از نظر اسلام قابل قبول نیست- همه ارزشها را نابود می کند.
  2.  
    غنای وافر(موجب هلاکت دنیوی و اخروی).مرحله بعد از غنای کفافی است.

  3. غنای کفافی(غنای مشروع). محدود است-هر غنای مشروعی اندک و محدود است.

  4. فقر.(کمبود داشتن).

  5. مسکنت(یعنی نداشتن) واجب الدفع فوری.

 

 

 تلخیصی از ص41 «گزارش»(گزارشی درباره جلدو سوم تا ششم الحیاه)




تاریخ : دوشنبه 95/9/15 | 12:32 صبح | نویسنده : sultan

قاضی القضاة،عبدالجبار معتزلی همدانی،متکلم اهل سنت می گوید:

و رُبَّما قالوا بامامة الفاسق المَفضول،اذا غَلَب،و یَجعلونَهُ اِماماً،للغَلَبةِ لا لِلرضا.

اهل سنت،هر فاسق مفضولی را نیز که بر مردم مسلط شود پیشوا می شناسند،به دلیل همان تسلط و غلبه او...
المُغنی فی ابواب التوحید و العدل» ! بخش اول/259
و این نظریه،صریح هرگونه تکلیف شرعی اسلامی اجتماعی است در برابر چنین قلدران و مسلطانی. و از همینجا مایه می گیرد آنچه را قاضی ابوالحسن ماوردی،فقیه و متکلم دیگر اهل سنت«الامارة و الاستیلا» نامیده است که به گفته دکتر عبدالعزیز الدوری: «چیز غریبی است،زیرا معنایش این است که حاکم،به زور، بر مردم مسلط تواند باشد». «النظمُ الاسلامیه»/82-83

به زودی چند نمونه دیگر، از سخنان و نظریات متکلمان بزرگ و معروف اهل سنت نقل می کنیم، تا معلوم شود که در اساس خلافت، اجماع امت، رضایت مسلمین، صحه گذاردن اهل حل و عقد، و هر شرط دیگری را - که در آغاز با به کار بردن همین عناوین، آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)را کنار گذاشتند - قابل تغییر دانسته اند، و در حقیقت، اعتبار نکرده اند.
و سرانجام گفته اند، هر جبّار ناکسی، با زور و ضرب و قتل نفوس و هتک نوامیس و هدم اساس قرآن و تضییع حقوق خلق و ریختن خون افاضل امت،بر جامعه اسلام مسلط شد، نه تنها مخالفت با او واجب نیست،بلکه جرم است و اطاعتش لازم. و به همین گونه[ما شیعیان] نمی خواهیم تفکرات جامعه را بنا به پسند دارالخلافه ها شکل دهیم،و چون قاضی ابویوسف بگوییم:
اطاعت از خلیفه لازم است اگر چه ستمگر باشد!
یا مانند حسن بصری بگوییم:
به حکام بد مگویید،زیراکه ایشان اگر به نکویی رفتار کنند،آنان راست اجر و بر شماست شکر، و اگر به بدی رفتار کنند، بر آنان است و زر و بر شماست صبر !
یعنی منطق دین متحرکی چون اسلام را به اینجا برسانیم،که خلیفه را فقط از روز قیامت بترسانیم، و او را تنها در برابر خدا مسئول بدانیم نه در برابر مردم و جامعه. و اینگونه بدآموزی کنیم.
و از راه همین بدآموزیها بود که قاضی ابویوسف، به هارون الرشید می گفت:
ان الله قلدک امر هذه الامه
- خدا کار این امت را به دست تو داده است.

اگر خدا کار امت را به دست هارون داده است، و اگر خدا می خواست که کار امت روزی به دست مثل هارونی سپرده شود، و قهرمان هزار و یکشب بر سرزمینهای آیات قرآن حکم راند، چرا پیامبر بفرستد و احکام قرآن نازل کند؟ چرا شهدای بدر و احد قربانی شوند، چرا واقعه عاشورا پدید آید، و چرا؟ و چرا؟ و چرا امام هفتم، موسی بن جعفر (علیه السلام)، با همین هارون، سالها در سیاه چالها زندانی باشد و غل و زنجیر استخوانهای ساق پایش را خرد کند؟ آیا موسی بن جعفر، به اندازه قاضی ابویوسف علم نداشت؟ آیا موسی بن جعفر، در مخالفت خود با حکومت هارونی، با خواست خدا مخالفت می کرد، یا با فسادی که از سستی مردم و بد کاری جباران پدید آمده بود که ظهر و الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس.
این است بدآموزی. و قاضی ابویوسف به این حقایق کار ندارد، او باید با هارون همکاری کند، نهایت در کسوت قاضی ابویوسفی!
به گفته محقق سنی عرب، دکتر عبدالعزیز الدوری:
نظریه سیاسی اهل سنت در خلافت، به هنگام نضج خود، تنها از حدیث و قرآن گفته نشده بود... بلکه بر این اصل تکیه داشت که در حدیث و قرآن را برونق حوادثی که بعد به وجود آمد توجیه و تفسیر کند... بدین گونه هر نسلی، تقریباً، در نظریه خلافت تأثیری داشت، زیرا هر حادثه ای که پیش می آمد، نظریه خلافت با آن حادثه شکل تازه می گرفت و همرنگ می شد...

نمونه روشن، ماوردی است (مؤلف کتاب الاحکام السلطانیه)، زیرا این تألیف، سبب سیاسی مهمی داشت، بخصوص که مؤلف به لقب اقضی القضاه مفتخر شده بود و در مفاوضات میان خلیفه و بویهیان، او نماینده خلیفه بود. بنابراین، در کار تألیف و نوشتن مسائل کتاب، امر امر خلیفه بود.
... به یاد داریم که وضع متزلزلی که برای بویهیان، در آغاز سده پنجم، به علت کشمشکهای داخلی و شورشهای سپاهی پیش آمد، و هم نزدیک شدن محمود غزنوی به عباسیان، سبب شد تا خلیفه القادر (م -422) و فرزندش القائم (م -467) آرزو کنند تا باز قدرت به دست آنان افتد. و نخستین گام، برای باز گرداندن قدرت این بود که از راه شرع و فقیهان پیش آیند. از اینجا معلوم می شود که عجیب نخواهد بود اگر ماوردی (قاضی القضاه خلیفه) کتابی بنویسد که در آن، هر امری از امور دولت را وابسته به وجود خلیفه معرفی کند، آن هم در منحطترین دوران خلافت.
و با این که واقعیت این است، برخی از مؤلفان دچار این پندار شده اند که ماوردی خواسته است نمونه های اعلای حکومت - حکومت فاضله اسلامی - را معرفی کند، در صورتی که چنین نیست و ماوردی هیچ گاه یک فیلسوف نبوده است، زیرا در کار او به مسائل فکری، اهمیتی چندان داده نشده است، بلکه ماوردی فقیهی است پیرو آراء فقهای پیش از خود، که آن آراء را تا حدی می گسترد، و نیروی عقلانی خود را تنها در این مرحله به کار می برد تا آن آراء را با وضع موجود زمان تطبیق دهد. امتیاز عمده ماوردی [به عنوان قاضی القضاه دستگاه خلافت ] این است که او، در مسائل حکومت و خلافت، از هر گونه تفکر عقلانی و آزاد پرهیز می کند و فقط می کوشد تا نظریه فقیهان پیشین را با اوضاعی که در زمان او می گذشته است وفق دهد.

ماوردی خود می گوید: رهبر بودن نالایق، با وجود رهبر لایق جایز است. و اگر کسی انتخاب شد، نمی توان به علت وجود لایق و افضل، نالایق را عزل کرد.
و این اصل را برای این تثبیت می کند تا خلافت بسیاری از خلفای نالایق را توجیه کند. و شاید بدین گونه خواسته است شیعه را[که تنها به رهبر لایق قائلند]بکوبد.
نیز می گوید: وجود دو خلیفه در یک زمان جایز نیست.
شاید تأکید ماوردی بر این مسئله، در کتاب الاحکام السلطانیه، انعکاس مخالفت عباسیان است با فاطمیان مصر و امویان اندلس...
بدین گونه می نگریم که نظریه خلافت و بحث و کلامی و اعتقادی آن، در نزد اهل سنت، تنها و تنها برای تطهیر و توجیه وقایع سیاسیی است که پیش آمد. از این رو نظریه، همواره، تابع حوادث سابق بر خود بوده است. و در واقع جز این نبوده است که می خواسته اند همه آنچه را به نام اجماع انجام یافته است موجه نشان دهند.

و این روش، که مذهب و سنت و کلام و فقه را در خدمت ستم در آورند و علم حدیث را با جعل مناقب مکذوب - برای محبوب ساختن منفوران و شبان معرفی کردن گرگان - ضایع نمایند، و ذهنیات جامعه را کور کنند و جهت تحرک را به جهت سکون بدل سازد و... منحصر به قاضی ابویوسف و قاضی عبدالجبار و قاضی ابوالحسن ماوردی نیست، که کار عده ای از قاضیان و فقیهان دور از آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همین بوده است، چنانکه هم اکنون به برخی دیگر نیز اشاره خواهیم کرد.

متکلم معروف دیگر، قاضی ابوبکر باقلانی، می گوید:
جمهور اهل تحقیق و اصحاب حدیث گفته اند: خلیفه به علت اینکه فاسق و گناهکار باشد، یا ستمگر باشد و اموال مردم را بگیرد و پوست از سر مردم بکند و مردم را بکشد و حقوق را ضایع کند و حدود الهی را زیر پا بگذارد، خلع نمی شود، و واجب نیست قیام علیه او، بلکه باید او را موعظه کردالتمهید/186
قاضی بدر الدین ابن حماعه، مؤلف تحریر الاحکام فی تدبیر اهل الاسلام می گوید:
اگر شخص مسلط، که به زور قدرت را به دست آورده است، حتی قوانین شریعت را نداند و ظالم و فاسق و فاجر باشد، باید از او اطاعت کرد.

و شگفتا که این سخنان را گفته اند، در حالی که خود را اهل سنت پیامبر و پیرو آن می خواندند. و با همین سخنان، صدها مصلح اجتماعی و متفکر اسلامی را به عنوان ملحد و رافضی و تارک سنت کشتند. خوب، اگر این است که از چنین ستمگران بی اطلاع از شریعت باید اطاعت کرد، از شریعت چه خواهد ماند؟ و دین محمد چه خواهد شد؟ و سنت محمد به چه روز خواهد افتاد؟
و دردا و دریغاً که از این سخنان، کتب کلام و حدیث و تفسیر و تاریخ پر است،
مانند سخنان:
قاضی عضد ایجی (در: المواقف)،
شمس الدین ابوالثناء اصفهانی (در: مطالع الانظار)،
سعد الدین تفتازانی (در: شرح المقاصد)،
نور الدین حلبی (در: السیره النبویه)،
ابوبکر قرطبی (در: تفسیر قرآن)،
محیی الدین نووی (در: شرح صحیح مسلم)،
امام الحرمین جوینی (در: الارشاد)،
قاضی عبدالجبار معتزلی (در: المغنی فی ابواب التوحید و العدل)،
قاضی ابوبکر باقلانی (در: التمهید)،
قاضی ابوالحسن ماوردی (در: الاحکام السلطانیه)،
احمد بن یحیی بلاذری (در: الانساب)،
محمد بن جریر طبری (در: تاریخ الرسل و الملوک)،
عز الدین ابن اثیر (در: الکامل)و...


و از اینجا و اینجا شد که گفتند: ... بدین قرار، فقه محمدی، در مرحله غایی خود مبدل به نظریه به رسمیت شناختن نا محدود حق اقوی شد.
و دهها قضاوت دیگر امثال این. و آیا دین محمدی و فقه محمدی برای این بود؟ و آیا این بود وفاداری نسبت به محمد و دین محمد و فقه محمد و قرآن محمد و سنت محمد؟ آری، این است عاقبت کنار گذاشتن حجت خدا، و این است نتیجه دور شدن از آل محمد و خانه نشین کردن ائمه عدل و هادیان خلق و خلفای خدا و انبازان قرآن.

و این است که سید امیر علی(1)، دریغ می خورد که «نظریات مجتهدان و پیشوایان مذاهب سنی، جای تعالیم پیامبر را گرفته است، زیرا اینان مانند بسیاری از اولیای کلیسای مسیح، چاکر شهریاران و ستمگران بوده اند. و از این رو، چه بسا احکامی برساختند و احادیثی جعل کردند و تفسیرهایی بر قرآن نوشتند، که هیچ پیوندی با روح اسلام نداشت.»

1-
سید امیر علی (1265-1347)، از متفکران شیعی هند و یکی از چند مصلح بزرگ اسلام در قرن اخیر. احمد امین مصری، شرح حال و مبانی فکری او را در کتاب زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث (ص 139-145، چاپ بیروت، دارالکتاب العربی) نوشته است. نیز الاعلام خیر الدین زر کلی، ج 1/355، چاپ سوم.
 

منبع:حماسه غدیر،132-137



تاریخ : چهارشنبه 95/9/10 | 3:4 صبح | نویسنده : sultan

قرآن کریم، بزرگترین کتاب عدالت است در تاریخ:

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ..1

-خداوند-بحتم و قطع-امر می کند که عدالت را اجرا کنید...

...وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ...2

- (ای محمّد!)، بگو: می مأمورم که عدالت را در میان شما اجرا کنم...

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...3

- خداوند-بقطع و حتم-به شما امر می کند، که امانت را به صاحب آ برگردانید؛ و هرگاه در میان مردم به قضاوت پرداختید، از روی عدالت حکم کنید.4

قرآن کریم- با صراحت تمام- علت اجتماعی بعثت پیامبران«ع» را اجرای قسط و عدل دانسته است:

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...5

- سوگند، که ما پیامبران خویش را، با دلیلهای روشن، فرستادیم، و کتاب و میزان(حقّ و باطل) را همراه آنان کردیم، تا مردمان در سایه اجرای عدالت زندگی کنند...

پیامبر اکرم(آورنده قرآن) می فرماید:

عَدلُ ساعةٍ خیرٌ مِن عبادةِ سَبعینَ سَنةً، قیامِ لَیلها، و صیامِ نَهارِها.6

- یکساعت اجرای عدالت بهتر است از هفتاد سال عبادت، که هرشب آن هفتاد سال، نماز بخوانند، و هر روز آن سالها را روزه بگیرند.

و امام محّمد باقر«ع» در پاسخ محدّث موثّق و معتبر، محمّد بن مسلم- که می پرسد: «سیره و روش و عملکرد پیامبر«ص» چگونه بود؟»، می فرماید:

أبطَلَ ما کانَ فی الجاهلَّة، وَ اَستَقبَلَ النّاسَ بالعَدل...

-پیامبر، همه ستمروایی و حق کشی، که در زمان جاهلیّت بود، نابود کرد، و کار را با مردم، با اجرای عدالت آغاز نمود...

و اگر انقلابی اسلامی است، این است و این! نه جز این، و نه جز این!...

 

1-«سوره نحل»(16)، آیه90.

2-«سوره شوری»(42)،آیه15.

3-«سوره نساء»(4)،آیه58.

4-شماری از آیات و روایات مربوط به ضرورت های اجرای عدالت را، در جلد ششم«الحیاه» بنگرید، نیز «جامعه سازی قرآنی».

5-«سوره حدید»،(57)، آیه25.

6-«بحار» ج75،ص352، از کتاب «جامع الاخبار».

 

پیام جاودانه.378-380




تاریخ : دوشنبه 95/9/8 | 1:46 صبح | نویسنده : sultan

 «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»1 و بزرگان از فریقین- از جمله فیلسوف معروف، صدرالمتألهین شیرازی- تصریح کرده اند که اهل ذکر، اهل بیتند.2

دلیل عقلی نیز همین را اثبات می کند، زیرا نمی شود مراد از «اهل ذکر» - که قرآن آنان را مرجع سؤالهای قرآنی معرّفی کرده است- هر عالمی از علمای مسلمین باشد، چرا؟ چون علمای اسلام، در آراء و نظریّات و جهتگیریهای علمی و شناختی همواره- اختلاف نظر داشته اند و دارند، و «قرآن کریم» کتابی است که هیچگونه اختلافی و نظرهای مختلفی در آن نیست، پس بناگزیر باید کسانی که از سؤالات قرآنی پاسخ می دهند و آن را تفسیر می کنند، از آن رده عالمانی باشند که هیچ اختلافی در آراء و نظرهاشان نیست. و چنین عالمانی در اسلام وجود نداشته اند و ندارند، مگر امامان معصوم«ع».

1-«سوره انبیاء» (21)،ایه7.

2-«شرح اصول کافی»،ص166

 

پیام جاودانه.ص213




  ...جامعه ای که در آن -گاه و گاه- 2هزار و 3هزار شهید تشییع می شود، و مردمی از این دست- با صلابت و مخلص و صبور و صمیمی و اعتمادگرا- دارد و همه جا را از «فریاد برائت» آکنده ساخته است، از آفتاب عاشورا روشن و از خون جوانان رنگین... جامعه ای ساکت نیست، بلکه جامعه ای حاضر و خروشان1، حاضر در مرزهای تعهّد...

از سویی دیگر، چون چه بسا سودپرستان و قارونان و ایادی گوناگون آنان، بخواهند فریادگران را از میدان به در کنند، و راه را بر فریادهای عدالتخواهانه اگر چه فریادهای قلمی- بربندند، باید گفت:

أعوذُ باللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرّجیم. بِسم اللهِ الَّرحمنِ الرَّحیمِ. ن و القلمِ و مایَسطُرُون.

-سوگند به خامه های متعهّد، سوگند به نوشته های رسالت گزار، سوگند به کتابهای فریادگر...

شیخ طبرسی، مفسّر بزرگ، در تفسیر این آیه می گوید:

آن قلم که خداوند به آن قسم یاد کرده است، قلمی است که در راه منافع خلق بکار می رودف و احکام دین را پاسداری می کند، و در جهت سامان یابی امور مردم به حرکت در می آید.1

و مرکّب خامه عالمان متعهّد که ار «خونِ شهیدان» برتر است، برای همین است که یک بار «شهید» را می پرورد، و بار دیگر، «خون شهید» را فریاد می کند. پس هم «شهید پرور» است و هم «شهید باور»... ما شهیدان را باور نداریم، و گرنه تنها به تشیع پیکرهای پاک آنان بسنده نمی کردیم، بلکه خون آنان را نیز فریاد می کردیم...

فریاد هماره بلندِ خون شهیدان، اجرای عدالت است، عدالت قضایی، عدالت اجتماعی، عدالت معیشتی و... و از میان بردنِ تبعیضهای جهنّمی فقرگستر و تفاوتهای معیشتیِ سقوط آور...

تبعیضها و تفاوتهایی از این دست که همواره در آیات قرآن و احادیث دینی محکوم شده است- عامل سقوط انسانیّت است، انحطاط اخلاق، و سلب اعتماد در اجتماع، و نفی فضیلت، و ضعف گرایش به دین، و رواج تملّق و تظاهر و تزویر، و بریدن نسلهای جوان از صفوف حاضران، و اسلامی نشدن دانشگاهها پس از سالیان...

پس نباید خون شهید نیز شهید شود و پیام خونین این خون، رنگ ببازد...خون شهیدان را فریاد کنیم، و قلمهای انقلابی و متعهّد فریاد خواهند کرد، و فریاد، سرانجام به گوشها می رسد، اگر چه در نسلی یا نسلهایی، پس از روزگار فریادگران راستین...

1-البتّه، متن جامعه...

2- «مجمع البیان»، ج 10، ص332

پیام جاودانه.ص362-363




تاریخ : چهارشنبه 95/9/3 | 2:59 صبح | نویسنده : sultan

 ...هدایت قرآنیِ حاصل از این کتاب آسمانی، امری است دارای چارچوب معیّن، که آراء مختلف در ساحت آن راه ندارند، و نظریّه های گوناگون، مقاصد آن را پوشیده نمی توانند داشت، و کشمکشهای فلسفی و تأویلات عرفانی، و برداشت های مِن عِندی، و قرائتهای سیاسی، حقایق آن را واژگون نخواهند ساخت. و هدایت معیّن و دارای چارچوب قرآنی، و برخوردار از اصول و مبانی ویژه، همان هدایتی است که خداوند متعال می فرماید:

قل: ان هدی الله، هو الهدی...1

-بگو(ای پیامبر): بواقع و حقیقت، هدایت خدا، اصل هدایت است.

و آیا عقل می پذیرد که هدایت الهی، ساختاری اصولی نداشته باشد، و به دست این و آن، و قرائت هررهگذری شکلهای متفاوت بیابد؛ چنین چیزی محال است! مگر قرآن کریم، تورات است و آن سخنان نامعقول، که برخی برای پوشاندن آنها بخواهند از زبان «هرمنوتیک» بهره ببرند؟ قرآن، عربّی مبین و زبان روشن است، و هدایت الهی است با شاکله خاصّ الهی. و این، همان هدایتی است که تنها و تنها از قرآن کریم و پیامبر«ص» و اوصیای پیامبر«ص» -که منظومه قرآنی را تشکیل می دهند- فراگرفته می شود، همانان که قرآن در خانه آنان نازل شده است، و وارثان قرآن و علم قرآن آنانند، و گنجوران حقایق قرآن، و عاملان به اخلاق و احکام قرآن آنانند، و درهایی هستند که به روی هدایت وسیرت قرآنی گشوده می گردد ... .

1-آل عمران(73)

پیام جاودانه ص199-200

 




تاریخ : دوشنبه 95/9/1 | 8:0 عصر | نویسنده : sultan

موضوعی بسیار مهم و بنیادین، که در مورد «قرآن کریم» باید با شدّت و اهتمام، و بدون هیچ مسامحه و تساهل، بدان توجّه کرد، و برای غفلت مسلمین از آن چاره ای اساسی اندیشید، این است که قرآن کریم، کتابی «عینگرا» ست، نه کتابی ذهنی و ذهنگرا. قرآن، حتّی تفکّر و تعقّل را با عینگرایی کاملاً مرتبط ساخته است؛ و از ذهنگرایی فلسفی-هرفسلفه ای- بوضوح و تأکید و تکرار، پرهیز داده است، و همواره بشر را با اینگونه تعبیرها، به بیداری خوانده و بیدار کرده است:

«أَفَلَا یُبْصِرُونَ»؟ (سجده/27).

«فَأَنَّى یُبْصِرُونَ»؟ (یس/66).

«وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ»؟ (صافات/175). 

«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»؟ (یوسف/109).

«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»؟ (حج/46).

«أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»؟ (روم/9).

«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»؟ (آل عمران/137).

«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ»؟ (عنکبوت/20).

-آیا سپس- نمی بینند( و چشم خویش نمی گشایند)؟

-پس کجا و کی می خواهند دید؟

-چشمانشان را بازکن، ممکن است ببینند !

-آیا زمین را نپوییدند؟

-آیا در جهان نگشتند (تا به حقایقی دست یابند)؟

-آیا به سیر در سرزمینها نپرداختند؟

بگو: در این زمین و آن زمین براه افتید، تا بنگرید که آفرینش از کدام نقطه آغازیده است( و سرّ آغازین خلقت چیست؟).

این آیات، نمونه ای از این شمار آیات است، که به تعبیرهای دیگر نیز آمده است، و همه آنها-و هماننندهای آنها- انسان را به بیداری، و باز کردن چشم خویش به روی حقایق و واقعیّات، و دیدن عینی( و متدبّرانه، و تجربه گرایانه، و بساونده) فرا می خواند، حتی این دیدن را مقدمه تأمّل و تدبّر و تعقّل، و ژرفنگری و ژرفکاوی و ژرفرسی می شمارد.

پیام جاودانه.ص128-129








  • paper | فال تاروت نه کارتی | buy Reports
  • بک لینک رایگان | فروش لینک دائمی