• وبلاگ : انديشۀ هاي علامه استاد محمدرضا حکيمي
  • يادداشت : در زاغه هاي شهر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    www.iAlexa.ir

    افزايش بازديد سايت شما
    افزايش بازديد وبلاگ شما
    افزايش بازديد ورودي گوگل

    به همراه سيستم رايگان کسب درآمد از بازديد !

    www.iAlexa.ir

    من ، چو هر روز دگر ، غمگين زمرگ روز پرتوزاد ،

    وز غم باز آمدِ فرمانرواييهاي تاريکي ،

    در ميان شهر مي رفتم ؛

    تا به سوي زاغه ها ، باري ،گرچه از دستتم نمي آمد براي هيچ کس کاري

    سلام مجدد
    بازهم خواندم
    هربار که مي خوانم بيشتر با حس گفته ها ي شما که در ني واژه هاي مغمومش نامرادي ها و نامهرباني ها دنيا و اجتماع در حق مردم محروم ومظلوم طنين انداز است آشنا مي شوم
    هجوم و هجمه شب که نمود و نماد بي عدالتي و ناهنجاري هاي اجتماعي است و روزاين از تبار هابيليان که با دست مايه عزيز وعظيم اش يعني نور يا تمامي وجود بيداري را فرياد مي کشد و از نيستي و قرباني شدن نمي هراسد و تاريکي که از قابيليان زمانه است ود روزگار پردرد ما عجيب ميدان دار !!! بخوانيم »


    پاسخ

    سلام جناب حجازي بزرگوار.ممنون. هر چه از دل برآيد بر دل نشيند... استاد حکيمي هميشه دردمندانه از عدالت و محرومان نوشته اند، اين است که عدالت طلبان سخنان و سروده هايشان را با جان و دل احساس مي کنند.
    خيلي خيلي استفاده کرده
    استفاده که چه عرض کنم شنود درد نامه مردماني که نياز است به آنها خدمت کرد آنها را داشت به آنان انديشيد
    به نيازها و نيازمنديهاي مادي و معنوي شان
    بخوانيم :
    عصر بود و روز پژمان بود
    لحظه ها سرشار از افسوس
    رنگ خورشيد از غم بي حاصلي تيره
    داغ مرگ روشني....
    آن بود
    ---
    باز خواهم آمد و خواهم نوشت و ممنون
    پاسخ

    سلام. خيلي ممنون. زنده باشيد
    روزتون پر از رنگهاى قشنگ پر از خبرهاى خوب سرشار از انرژى مثبت يه عالمه لبخند خيلي افتخار ميديد پيش من هم بياين