سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 96/11/27 | 11:15 صبح | نویسنده : sultan

... تعبیر «عدم تمایل به علوم عقلی و فلسفه» در مورد اینجانب بجا و بمورد نیست. طرح «مکتب تفکیک» از سوی اینجانب، به معنای عدم علاقه به علوم عقلی نیست. تفکیک، یک روش علمی است که فلسفه ما، هر گاه بخواهد از حدّ تقلید از بزرگان بگذرد و به مرحله «اجتهاد تحقیقی» برسد، باید آن را ملحوظ دارد. عدم انظباط مبانی فلسفی و وحیانی -در کل و نه کلاّ- مطلبی است که بزرگان بسیاری، غیر از تفکیکیان خراسان نیز بدان تصریح کرده اند. اصولاً حرکت از «فلسفه ایستا» و تاریخی به سوی «فلسفه پویا» و عصری - که امروز چه بسا یک ضرورت باشد- در گرو نقد فلسفی و حرکت تفکیکی است. پس می توان گفت حسّاسیّت علمی نشان دادن درباره «ابعاد» و «حدود» فلسفه، نوعی علاقه به فلسفه نیز هست.

 

عقل سرخ- مقاله: الحیاة و نظری لطفا آمیز. ص285




تاریخ : پنج شنبه 96/11/26 | 1:57 عصر | نویسنده : sultan

متفکرّان غربی، ارسطو و امثال ارسطو را کنار گذاشتند، و از تقلید فکری، و تلاشهای صرفاً ذهنی دست برداشتند، و اینگونه بر فکر و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و هنر جهان تسلّط یافتند، و اقدام شرق و ملتهای مسلمان را اینگونه بیچاره و عقب افتاده و زیردست نگاه داشتند. با اینکه قرآن کریم، چقدر مسلمانان را به علوم عینی و نظر کردن در اشیاء، و تجربه و سیر و دیدن دعوت کرده است، و با اینکه علی«ع» فرموده است، حتی فرزندان خود را محکوم نکنید که مانند شما زندگی کنند، بلکه آنان را نواندیش بار بیاوردی؛1 با اینهمه ما مسلمانان 800 سال آزگار از فلسفه مشّاء تقلید کردیم و درجا زدیم، و حالا 400 سال است که در عرفان فلسفی بیانِ صدرایی محبوس مانده ایم. و هیچگاه به خود اجازه نواندیشی و نوآوری، و رجوع مجدّد به مبانی وحیانیِ همیشه نو ندادیم، و هم خود و هم جوامع اسلامی را در رکود نگاه داشتیم، و با کسانی که رجوع راستین، به قرآنِ جاری با شب و روز فراخواندند در افتادیم... و عدّه ای از خاورشناسان که سربازان فرهنگی استعمار بودند، ما را تشویق کردند، تا در همان گذشته ها غرق باشیم، و در نسخه بدلها گم و گور شویم.


1- ابن ابی الحدید مدائنی(م:655ق)، در شرح «نهج البلاغه»، در ملحقات کلمات قصار مولا«ع» چنین نقل می کند: «لا تَقسِرُوا أولادَکم علی آدابکم، فإنَّهم مخلوقون لزمانٍ غیر زکانِکم- فرزندان خویش را مجور نکنید مثل شما زندگی کنند، زیرا آنان برای زندگی در زمانی متفاوت با زمان شما ( و عُرف و آداب و وسائل و فرهنگی، غیر از عرف و آداب و وسائل و فرهنگ شما)، خلق شده اند».  «شرح نهج البلاغه» چاپ محمّد ابوالفضل ابراهیم، ج 20، ص267

 

عقل سرخ ص101/102




تاریخ : پنج شنبه 96/7/20 | 1:52 عصر | نویسنده : sultan

پنج جریان، که هرکدام به گونه ای و به علّتی، دشمن اسلام و پیشرفت اسلام و پیشرفت اسلام و قرآن بودند، و این پیشرفت را باعث اضمحلال خود می دیدند، و از نشر حقایق راستین قرآن، بوسیله قرآن شناسان راستین، ائمه طاهرین(ع) ( که پیامبر اکرم«ص» با تأکید بسیار، امّت را برای فهم تعالیم قرآن و راه عمل درست به قرآن، و اجرای عدالت قرآنی به پیروی علمی و عملی از آنان فراخوانده بود) به سختی نگران بودند، و همواره برای اینکه در برابر گسترش قرآن سدّی ایجاد کنند کوشش می کردند، و نقشه می کشیدند، بصورتی جدّی و عملی، و برنامه ریزی شده، دست بکار شدند.

پنج جریان یاد شده از این قرار بودند:

1-یهود.

2-مسیحیّت.

3-زندیقان و ستاره پرستان حرّانی.

4-نفوذیان برمکی.

5-خلفای عبّاسی.

در میان یادشدگان، کسانی چند بودند که زبان های فلسفه قدیم را می دانستند، و بر زبان عربی نیز تسلّط داشتند. این گروه های مختلف، و متّحد شده برای مبارزه با اسلام، با هزینه گزاری های گزافِ خلفای عبّاسی (از میان اموال ایتام مسلمین، که در اختیار داشتند، و سخاوتمندانه هزینه گذاری می کردند)، و با طرح ریزی دشمنان سرسخت اسلام و قرآن و اهل بیت پیامبر(ص)، یعنی نفوذیان برمکی ( که امام رضا«ع» آنان را نفرین کردند...) حرکت ترجمه را برای عرضه متاع فکری، در برابر حکمت قرآنی و علوم اوصیایی- بوجود آوردند1، و فضای علم صحیح قرآنی- اوصیایی را، با نشر مخدوشات ادوار جاهلیّت2، و اوهام و الحاد یونانی و ... آلوده ساختند، و فضای مساجد اسلامی و مدارس اسلامی را (که باید سرشار از تعالیم دو یادگار پیامبر اکرم«ص»، قرآن و عترت می بود) از اوهامی ( به تعبیر سیّد جمال الدّین اسدآبادی: خُزعبلات و تُرهّاتی)3، مانند «عقول عشره» و «افلاک تسعه» و «عناصر اربعه»... و قاعده ضدّ توحیدی «الواحد»...آکنده ساختند. و امروز کتاب های که مشتمل بر این مطالب است، در حوزه ها، به نام کتب مهم و علوم عقلی تدریس می شود!! آیا باز هم می خواهید توسری خور ملل جهان نباشیم؟


1-نظر علامه طباطبایی نیز –در کل- با این نظر علمای تفکیک موافق است: «مجموعه مفالات»،ج2،ص219-220؛ نیز نظر آیت الله مصباح یزدی:«آموزش فلسفه»، ج1، ص29.

2-حضرت علی(ع) همه جهان پیش از بعثت را، دوران جاهلیّت و الحاد خوانده است. رجوع کنید: «نهج البلاغه» خطبه اوّل.

3-«مقالات جمالیّه»، ص129-143.

 

ایمان فیلسوفان.ص53-54 

 




تاریخ : دوشنبه 95/9/8 | 1:46 صبح | نویسنده : sultan

 «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»1 و بزرگان از فریقین- از جمله فیلسوف معروف، صدرالمتألهین شیرازی- تصریح کرده اند که اهل ذکر، اهل بیتند.2

دلیل عقلی نیز همین را اثبات می کند، زیرا نمی شود مراد از «اهل ذکر» - که قرآن آنان را مرجع سؤالهای قرآنی معرّفی کرده است- هر عالمی از علمای مسلمین باشد، چرا؟ چون علمای اسلام، در آراء و نظریّات و جهتگیریهای علمی و شناختی همواره- اختلاف نظر داشته اند و دارند، و «قرآن کریم» کتابی است که هیچگونه اختلافی و نظرهای مختلفی در آن نیست، پس بناگزیر باید کسانی که از سؤالات قرآنی پاسخ می دهند و آن را تفسیر می کنند، از آن رده عالمانی باشند که هیچ اختلافی در آراء و نظرهاشان نیست. و چنین عالمانی در اسلام وجود نداشته اند و ندارند، مگر امامان معصوم«ع».

1-«سوره انبیاء» (21)،ایه7.

2-«شرح اصول کافی»،ص166

 

پیام جاودانه.ص213




تاریخ : چهارشنبه 95/9/3 | 2:59 صبح | نویسنده : sultan

 ...هدایت قرآنیِ حاصل از این کتاب آسمانی، امری است دارای چارچوب معیّن، که آراء مختلف در ساحت آن راه ندارند، و نظریّه های گوناگون، مقاصد آن را پوشیده نمی توانند داشت، و کشمکشهای فلسفی و تأویلات عرفانی، و برداشت های مِن عِندی، و قرائتهای سیاسی، حقایق آن را واژگون نخواهند ساخت. و هدایت معیّن و دارای چارچوب قرآنی، و برخوردار از اصول و مبانی ویژه، همان هدایتی است که خداوند متعال می فرماید:

قل: ان هدی الله، هو الهدی...1

-بگو(ای پیامبر): بواقع و حقیقت، هدایت خدا، اصل هدایت است.

و آیا عقل می پذیرد که هدایت الهی، ساختاری اصولی نداشته باشد، و به دست این و آن، و قرائت هررهگذری شکلهای متفاوت بیابد؛ چنین چیزی محال است! مگر قرآن کریم، تورات است و آن سخنان نامعقول، که برخی برای پوشاندن آنها بخواهند از زبان «هرمنوتیک» بهره ببرند؟ قرآن، عربّی مبین و زبان روشن است، و هدایت الهی است با شاکله خاصّ الهی. و این، همان هدایتی است که تنها و تنها از قرآن کریم و پیامبر«ص» و اوصیای پیامبر«ص» -که منظومه قرآنی را تشکیل می دهند- فراگرفته می شود، همانان که قرآن در خانه آنان نازل شده است، و وارثان قرآن و علم قرآن آنانند، و گنجوران حقایق قرآن، و عاملان به اخلاق و احکام قرآن آنانند، و درهایی هستند که به روی هدایت وسیرت قرآنی گشوده می گردد ... .

1-آل عمران(73)

پیام جاودانه ص199-200

 




تاریخ : شنبه 95/8/29 | 7:25 عصر | نویسنده : sultan

 

در قرآن کریم، حدود2000 آیه،درباره «معاد» رسیده، و همواره به معاد جسمانی کامل(عنصری، نه مثالی) تصریح شده است، تاجایی که می شود از آنها استفاده کرد که خطوط انگشتان انسانها در بدن اخروی، عین خطوط انگشتان در بدن دنیوی خواهد بود.1 و در سوره مبارکه «یس»2، بصراحت آمده است که استخوانهای پوسیده و خاک شده(عِظام رَمیم) نیز، -دوباره- زنده خواهد شد.

شما این محتوای صریح و قطعی قرآنی را، درباره «معاد»، با محتوای فلسفی و عرفانی مقایسه کنید، و فرق عظیم را بنگرید. محتوای قرآنی کجا، و محتوای فلسفی و عرفانی(بدن برزخیِ بی وزنِ فاقد مادّه، آنهم نه در مورد همه افراد بشر...و سپس عذابِ عذب شده و از بین رفته) کجا؟3

پس آنان که می پندارند محتوای فلسفی کمک می کند به محتوای قرآنی، همان پندار است و بس. بلی ممکن است کسی بگوید، ما از حقیقت و قواعد و کیفیّت استدلال فلسفی، گاه در بعضی مراحل، استفاده تمهیدی می کنیم، مانند نقشی که «علم منطق» برای «فسلفه» دارد، یا «علم اصول» برای «فقه» یا «ریاضیّات» برای «نجوم»، این امر قابل قبول است، به شرط آنکه با رعایت موازین «تفکیک» باشد، و با تحفّظ تام بر «محکمات اسلامی» و «قطعیّات قرآنی» (مفاهیم کلیدی قرآن)، تا اوج اعلای معارف والای وَحیانی و حقایق عرشی تعالیم حدیثی فرونیفتد و «کلام مخلوق» به جای «کلام خالق» ننشیند. و آیا در این سخن جای مناقشه ای هست؟

1-«سوره قیامت» (75)، آیه 4

2-آیه های، 78-79

3-و اگر با اعتقاد به چنین معادی(مثالی) و گوارا شدذن عذاب بر مُعذَّبین(با آنهمه تأکیدات قرآن کریم،بر خلاف این امر)، وارد رستاخیز شویم، آیا به گفته خود صدرالمتألهین، دچار مشکلات مهمی نمی شویم، از جمله «عذاب ابدی»، زیرا با «عقاید باطله» و تأویل «آیات و اخبار» - به نص صدرالمتألهین- وارد صحرای محشر شده ایم؟ رجوع کنید به«المبدأ و المعاد»، ص413-414 ونیز 376، نیز ««معاد جسمانی در حکمت متعالیه»،ص257-258

 

پیام جاودانه.ص106-107




تاریخ : پنج شنبه 95/8/27 | 3:54 عصر | نویسنده : sultan

 

   ...آیا به اندازه که در قرآن کریم و احادی نبوی وعالیم اواء «ع» بر عقل و تعقّل تأکید شده است، در هیچ مکتب و مذهب و نگرش و نِحله و فلسفه ای تأکید شده است؟

و آیا بجز معصوم«ص»، کسی عقل را «حجّت باطنی» خداوند خوانده است؟

و آیا جز معصوم«ع»، کسی از سطوح عقل گذشته و به دفائن عقلی و «عقل دفائنی» پی برده است؟

بنابراین، چگونه ممکن است طرفداران و مدافعان استقلال و استغنای معارف قرآنی و اوصیایی، بهره مندی از عقل را منع کنند.

خودِ رسیدن به «مبانی تفکیک»، از توغّل در تعقّل است. و آیا اگر کسی از کمترین مرتبه عقل و خرد بهره ور باشد، خواهد گفت، عقل یعنی فلسفه.

و آیا کدام فلسفه، عقل است و عقل گرایی؟ فلسفه مشاء ، که رئیس آن مکتب در اسلام، یعنی شیخ الرئیس ابن سینا می گوید، هیچ حقیقتی را با آن فلسفه نمی توانیم فهمید، حتی حقیقتِ یک «عَرَض» را؟ و خواجه نصیر طوسی می گوید: «فلسفه ، همه مطالب و مقاصد خود را نیز نتوانسته است ثابت کند، با اینکه با ظواهر شرع مخالف است».1

یا فلسفه عرفانی صدرایی، که به تصریحات این فیلسوف عارف، در سراسر اثارش، مطالب بنیادین آن مبتنی بر «کشف» است، که ربطی به «عقل فلسفی» ندارد، و اگر مبادی و طرق کشف صحیح باشد- منحصراً برای خود مکاشف حجیّت دارد و بس.


1-«مقدّمه« ج3،ص1209،چاپ دکتر علی عبدالواحد وافی،دارنهضه مصر للطّبع و النّشر.


پیام جاودانه.ص82-83

 




تاریخ : سه شنبه 95/8/25 | 2:48 عصر | نویسنده : sultan

   «شرک»، آن است که برای خدای متعال، در مقام خدایی، در مرتبه اسماء و صفات و افعال، شریکی و انبازی قرار دهند. این معنی بطور متعارف، در مورد «شرک به خدا» برده می شود، لیکن چیزها و اشخاص دیگری در عالم هستند، که بنا به مقام و موقعیّتشان ممکن است شرک در مورد آنها نیز بکار رود، یعنی مردمان،«غیری» را نیز به آنها ضمیمه کنند که نباید بکنند، و چیزی را که باید از خود آنها-بطور کاملاً خالص- بخواهند و فراگیرند، از آنها و منابع دیگر و دیگرانی بصورت امتزاج و التقاط- بخواهند و فراگیرند. این چگونگی نیز در مرتبه خود «شرک» است، مثلاً

1-شرک به قرآن کریم، یعنی: از قرآن و غیرقرآن هدایت و معرفت جستن.

2-شرک به عقل، یعنی: از عقل و غیرعقل(وَهم مثلاً؛ و حتی از تجربه، در مقولاتی که مورد تجربه مادی و آزمایشگاهی نیستند)، هدایت و معرفت خواستن.

3-شرک به پیامبر«ص»، یعنی: از غیر پیامبر نیز طلب معرفت هدایتی کردن، یا مقام حقیقی پیامبر«ص» را که تلّقی و پذیرش وحی از خارج از وجود کُنهیِ خودِ اوست، تا حدّ بسیار نازلِ بشریِ عادی، و «تجربه شخصی» (که آن را به ملاحظاتی «تجربه دینی» می نامند)، پایین آوردن، که در واقع، این تجربه، همان «تفکّر» است که به تعبیر ناپیچیده- هر متفکّری آن را دارد، و به مقام نبوت نیاز ندارد. و اگر بخواهد «دینی» باشد، باید از اتصال به مقام ربوبی و علمِ صُقعی حاصل شود؛ و اگر این شد، همان وحی است، و دیگر ضرورتی ندارد آن را «تجربه دینی» بنامیم.

4-شرک به معصوم«ع» یعنی، سخن معصوم را ذاتاً ثابت بالعقل ندانستن.

مثلاً عبدالرزاق لاهیجی(م: 1072 ق)، حکیم معروف می گوید: «تمثیل معصوم، در حکم قیاس برهانی است».1 این شناخت معصوم و ایمان به معصوم است. جز این، شرک به معصوم است.

یا سخن بس حکیمانه میرفندرسکی (م: 1050 ق)، که می گوید: «علوم انبیاء خطا ندارد، چون «اولی» است، و علوم حکماء خطا دارد، چون «نظری» است».2

هرچه و هرنظریّه ای از این اندازه اعتقاد به معصوم پایین تر آید، یا از جهل به معنای «عصمت» است، یا شرک به معصوم و مقام او، در واقعّت اکوان.

5-شرک به سلوک شرعی (یا شرک به شرع و سلوکِ پیشنهادی شرع)، و عمل برطبق سلوکهای التقاطی و صناعی.

 

پیام جاودانه.ص74-76




تاریخ : جمعه 95/8/21 | 2:1 صبح | نویسنده : sultan

پیامبر اکرم(ص) : «مَن ابتغیَ العلم فی غیره،اضَلَّهُ الله...»

هرکس علم (علوم حقیقی و معارف واقعی) را، در جز قرآن بجوید، خداوند او را به گمراهی افکند.

امام علی(ع): سَمِعتُ رسول الله«ص» یقول: ...ومَن التَمَسَ الهُدی فی غیرهِ، اضَلّهُ الله...

امام رضا(ع): کلامَ الله لاتَتَجاوَزُوه، و لا تَطللُبوا الهُدی فی غیرِه، فَتَضِلُّوا .

در اینجا به دو نکته باید توجه کرد:

این «غیرقرآن»، که در این احادیث متعدد و معتبر مطرح شده است، روشن است که مُراد، «تورات» و «انجیل» و امثال آنها نیست، زیرا هیچگاه انسان مسلمان، برای طلب شناخت و معرفت و هدایت به آنها مراجعه نمی کند؛ پس مقصود همین نحله های فکری و فلسفه ها و شبه فلسفه ها و عرفانهایی است، که از سده های نخستین تاهم اکنون، از دنیای غرب و بیگانه با اسلام به دست دشمنان اسلام- وارد اسلام شده است و می شود.  اگر این امور و مفاهیم بعنوان فنون بشری و مشتمل بر خطا و تناقض و اختلافهای بنیادین (که 800سال اصرار بورزند بر «اصالت ماهیت» و لوازم آن و 400 سال- بنابر مبانی کشفی که برای غیرشخص مکاشف حجیت ندارد، و از بنیاد خویش عقلی نیست- اصرار بورزند بر «اصالت وجود» و لوازم آن) تلقی شود، و برای فواید ابزاری، مورد تدریس و تدارس و تألیف و تحقیق قرار گیرد، اشکالی ندارد، اما اگر این مسائل و مصطلحات را با حقایق نوری الذات وحیانی درآمیزند، بر خلاف حکم عقل، و برخلاف شرع و آیات و روایات نهی کنند، از این کار حرکت کرده اند، و کاری کرده اند کاملا غیرعلمی. چون کار علمی، مبتنی بر دقت و تمیز و حدّ گذاری است، نه خلط و امتزاج و بیمرزی.

 

آنجا که خورشید می وزد.ص125-126




تاریخ : سه شنبه 95/8/11 | 3:50 صبح | نویسنده : sultan

از دو راه می توان وارد حوزه نقد فلسفی شویم: 1-با زبان فطری   2-با زبان صناعی.

 

یعنی هم میتوانیم مطالب هر فلسفه ای را در عرضه بر وحی [مورد] سنجش قرار دهیم و هم در مقایسه با فلسفه های دیگر، و سرانجام باید بدانیم که «جهان از حد فکر خلق بیش است» و «انَّ مجردَ العقل غیر کافٍ فی الهدایة الی الصراط المستقیم» . عقل باید به سوی وحی بشتابد و از موقعیت « عَلَّم الانسان ما لم یعلم» بهره مند شود و خود را از این بهره وری محروم ندارد، و از اسارت فکر این و آن در آورده و بزرگان بسیاری از قدیم و جدید محدودیت توان عقل را یادآور شده اند. خود عقل نیز درباره خود -جز همین- حکمی نمی کند. غلّو درباره عقل و عقل گرایی نیز نوعی مخالفت با عقل است.

اجتهاد و تقلید در فلسفه198-199






  • paper | فال تاروت نه کارتی | buy Reports
  • بک لینک رایگان | فروش لینک دائمی