بخش دوم. بخش اول این مطلب در این پست

یک نویسنده فاضل ایرانی ، به مناسبت بحث خود،چنین می نویسد:

هنگامی که شاهان ساسانی، جز قتل عام حامیان و صاحبان عقاید جدید پاسخی به اعتراض مردم نداشتند، مبارزه مردم به صورت تلخی درآمد: همکاری با دشمن تازه نفس یعنی عربها.1

سادگی حکومت عرب[اسلام]، ندای دموکراسی اسلام، کلام پیغمبر اسلام که بعد از این دوران کسری و قیصر به سر رسیده است، مردم عدالتدوست را خوش آمد. و هنگامی که سپاه مومن  به مرز ایران رسید، چندین سپاه از مردم ایران در داخل کشور آماده برانداختن حکومت ساسانی بود. در جنگ مشهور به «سلاسل» حاکم شهر مجبور می شود که دهها هزار از مردم را زنجیر کند تا به دشن نپیوندند. در جنگ مداین، ایرانیان راه ورود به شهر را به عرب نشان دادند و دهقانان برای عبور حامیان فکر نو بر روی دجله پل بستند. شهر شوشتر از اطراف ایرانیان به مهاجم واگذار شد. حال شوش کهنسال نیز چنین بود. عرب دعوت کرده بود که همه ملتها، که بین آنان هیچ رجحانی نیست و فضیلت هرکس به پرهیزگاری اوست، برای اجرای عدالت گرد هم آیند. گفته بود که بین سپاه حبشی و سید قریشی تفاوتی نیست...

این نویسنده سپس می نویسد:

اما هنگامی که مردم ایران دریافتند که وعده های عرب2در عمل به صورت دیگری در می آید، و رسم ناپسندی [یعنی حکومت جباران] که به آن قیمت، در برانداختنش کوشیده بودند، دوباره به دست بیگانه زنده می شود...با عرب درافتادند.

خوب، اظهار این مطلب اختصاص به این نویسنده ندارد، بلکه دهها مستشرق و مستغرب، این سخن را گفته اند، و عده ای از مبلغان و مبشران مسیحی(که در حقیقت دلالان و داعیان استعمارند)، از این موضوع سوءاستفاده کرده اند، و با طرح غلط و القائات مغرضانه، ذهنیات برخی از جوانان مسلمان را آشفته ساخته اند.حالا چه باید گفت، چون مطلب -صرف نظر از برخی تعبیرات- تا این حد درست است که، آنچه اسلام آورد با آنچه خلفا و حکام عرب کردند، فاصله است فاصلة مشرق تا مغرب است. اما باید موضوع را مورد دقت قرار داد.

به گفتة علمای منطق -به هنگام تعدد موضوع- حکم نیز متعدد می شود درمسئلهء بالا، موضوع راباید دقیقا معلوم کرد و سپس حکم داد.عرب با ندای دموکراسی اسلام به ایران می آید و ایرانیان با آغوش باز از او استقبال می کنند و حتی مرزها و شهرهای خود را به او می دهند(این یک قسمت سخن)؛ ایرانیان با عرب به دشمنی بر می خیزند(این قسمت دیگر سخن). بی شک موضوع این حکم یکی نمی تواند باشد. یعنی: عربی که ایرانیان با آغوش باز از او استقبال می کنند غیر از عربی است که با وی به دشمنی بر می خیزند.

«عربِ اوّل» سپاه صدر اسلام است و به تعبیر نویسنده، «سپاه مومن عرب» که با ایمان راسخ به اسلام و با همه دعوتها و نداهای آزادی بخش اسلام، روی به سرزمین ها و از جمله ایران می نهد و اسلام را بر نیاکان ما عرضه می دارد،و به -تعبیر فرماندهان خودشان- نیامده است تا کشورگیری و فتح نظامی کند، بلکه آمده است تا مردم را از عبادت جز خدا و از ظلم حاکمان و موبدان رهایی بخشد و به عدل اسلام و قرآن رهنمون گردد. این،«عرب اول» است. و از این عربند همان مردان فداکاری که مشعل هدایت اسلام را به دوش کشیدند و فرا راه ملل و اقوام داشتند، و در راه آن مهاجرت کردند، و همه چیز خود را از دست دادند، و در شب زفاف از بستر به میدان جنگ رفتند، و درمیدان جنگ با بدن پر از جراحت هریک به خاطر آن دیگری آب نخوردند و تشنه جان دادند، و بر روی «سنگهای داغ مکه» برای نشر اسلام به چهار میخ کشیده شدند، و صدها تن در این راه فدا گشتند، و سپس در واقعه«عاشورا» به یاری پسر پیامبر شتافتند و برای بقای اسلام و اینکه روی حقیقت این دین انتشار یابد در برابر تیر و سنان و نیزه و شمشیر قرار گرفتند و قطعه قطعه شدند و سپس، برای دفاع از حریمِ«حکومتِ حق و عدالتِ قرآنی»، در دوره بنی عباس نیز، جهادها کردند و خونها دادند و زندانهای آل عباس را از خود و جوانان خود آکندند و ...این عرب است که از سوی ایرانیان-در صدراسلام و در دوران بعد-با آغوش باز استقبال شده است.

«عربِ دوُم»، گروهی بودند حقیقتاً دور از فرهنگ اسلامی و تربیت قرآنی .عده ای هواخواه و جیره خوار دربار بنی امیه و بنی عباس که به ناحق و به زور و قلدری بر ممالک اسلامی مسلط شدند، و همواره مورد نفرت اغلب مسلمین بودند، یعنی عرب دور از آل محمد«ص»،عربی که معاویه داشت و یزید و مروان و ولید و بُسر بن ارطاه و مسلم عقبه و حجاج بن یوسف و منصور دوانیقی و متوکل عباسی و... با آنهمه جنایات و آنهمه مظالم.

پس مینگرید که نخست باید حساب«اسلام» را از حساب«عرب» جدا دانست،و سپس باید عرب را دودسته کرد: عرب مؤمن و معتقد و وفادار به اسلام و فداکار در راه آن. این عرب همواره مورد احترام و محبّت فِرَق و اقوام مسلمان بوده است و خواهد بود. با این امتیاز که ما و دیگر ملتهای مسلمان،«دین حق» را و «کتاب» خدا را از طریق او به دست آوردیم. و دیگری عرب نامعتقد غدار پسر پیغمبرکش، کعبه ویران کن، ریاست طلب، دین تباه ساز، این عرب همواره مورد نفرت فرق و اقوام مسلمان بوده است، حتی خود عرب. مگر سپاهیانی که در رکاب علی(ع) با عرب می جنگیدند، خود عرب نبودند، مگر مختار که دمار از روزگار عرب دشمن آل علی بر آورد خود عرب نبود؟ مگر جنگهای صدر اسلام، در میان خود عرب نبود؟

پس در بحث و قضاوت و تحلیل، باید حساب دین مقدس اسلام را از عرب جدا کرد. و عرب را هم چنانکه گفتم دوقسم کرد. عرب، امتی بود که اسلام از طرف خدا به او عرضه شد، برخی پذیرفتند و ایمان آودند و برخی نه. و آنچه ما به عنوان اسلام می شناسیم و ملت ما بدان اعتقاد دارد، همان اسلام صدر اول است، اسلام محمدی، اسلا علی بن ابیطالب، اسلام بدر و حُنین، اسلام ابوذر و مقداد و سلمان و بلال و عمار یاسر و ... و این تفکیک، یکی از نقاط مهمی است که بر هر نویسندهء منصفی طرح کردن آن و توجه کردن و توجه دادن به آن ضروری است. همین است که شناختن و شناساندن درست تشیع را، به منظور دفاع از اصل اسلام، در برابر اعمال آن عده از عرب و طرفداران آنان که اشاره کردیم، واجب می کند، که آری اینطور شد که شمایان می گویید، ولی اسلام این نبود، اسلام، در پای منبر امام علی و امام حسن بود، نه در قصر معاویه و عمروعاص، اسلام در خیمه های حسین بود در شب عاشورا، نه در عیاشخانه های یزید و سپاهیان یزید، اسلام در خانة امام زین العابدین و امام محمدباقر و امام جعفرصادق، نه در دربار فاسد ولید و عبدالملک و منصور، اسلام در گوشه های زندان، همراه موسی بن جعفر زندانی بود، نه دربار آفرینندهء هزار و یکشب، و هکذا... !

پاورقی:

1-شگفتا که سپاه اسلام را که آمدند تا اسلام را برما عرضه کنند و به گفته سردارانشان، ما را از بندگی در برابر مخلوق برهانند و با خدا آشنا سازند، و به تعبیر«ملک الشهرای بهار» به ما معرفت بیاموزند، «دشمن» تعبیر کرده اند. خوب خود دانند، اگر اینگونه تعبیرات را مایه سوزاندن ریشه معنویت و سلب دین از جامعه و کمک رساندن به«دشمن واقعی»نمیدانند. و اگر نشر این گونه تعبیرات در میان طبقة جوان -که بیشتر آنان امکان و فرصت مطالعه متون تواریخ و تحقیق و تشخیص این مسائل را نداند- اضرار نمی شناسند، ماحرفی نداریم.

2 این تعبیر(وعده های عرب)،شایسته بلکه درست نیست، وعده عرب نبود، وعده خدا بود و اسلام و پیامبر و قرآن که کتاب خداست.و عرب خود مثل دیگر امتها مخاطب و مکلف بود به خطابها و تکلیفهایِ قرآن.

حماسه غدیر،ص142-138