سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 95/5/25 | 2:33 صبح | نویسنده : sultan

به دلیل طولانی بودن مطلب؛بخش دانسمندان عرب در پست آینده  ارائه می گردد

برخی از ما مردم ایران، در مواردی مبالغه می کنیم، و در یادکرد آثار و کارهای خود زیاده می رویم. این چگونگی ممکن است ابزار دست کسانی باشد که برای پیشبرد مقاصدی که دارند. اما صاحبنظران سخته گوی چرا چنین به گزافه گویی گرایند؟1 هنگامی که ما در حق خویش مبالغه کنیم،حقوق اصلی خود را نیز متزلزل می سازیم. محقق صاحب نظر نباید همراه هر جریانی به راه افتد و موضعی نداشته باشد، و چون«خرده مگسان همراه باد» به این سوی و آن سوی شود. مبالغه گویی مستلزم دروغگویی است. و آیا می شود که در علم و تحقیق دروغ گفت؟ من به دیگر شئون و مذاهب اجتماعی-که مبالغه و دروغ در آنها نقش دارد-کار ندارم.سخنم دربار? علم و تحققی است.

در آثار قدیم و سنگ نبشته های باستانی ایران،بسیار دیده شده است که از دروغ نکوهش فراوان کرده اند و دروغگویان را بسختی نکوهیده اند. همچنین دیده شده است که دانایان و بزرگان ایران از درگاه خدا مسئلت کرده اند تا دروغ را از میان مردم بردارد و آنان را به راسگویی بدارد. گروهی از بیگانگان و مستشرقان،همچنین برخی از ظریف طبعان گفته اند،مباد که این نکوهش و نیایش از آن روی بوده است که مردم این آب و خاک،از دیرباز، بدان خصلت نکوهیده موسوم بوده اند. خدا کند که چنین نباشد. یا دست کم چنین چگونگیی(تا آنجا که هست) ویژه یک طبقه باشد و به جرگه دیگران، از جمله محققان و صاحبنظران راه نیابد.

واقع این است که برخی از مبالغه گوییها،آگاهان بیغرض را نرگان می سازد. و مقصود از طرح این بحث کوتاه،نگرشی است انتقادی به اظهارات برخی از معاصران که درباره ایرانی و سهمی را که در توسعه علوم و فرهنگ اسلامی دارد مبالغه می کند. چون حقایق همواره پوشیده نمی ماند. فردا و پس فردا که برخی جریانهای کاذب فروکش کرد، و مردم آگاه- چه از ایران و چه از دیگر جاهای جهان- به ارزیابی و کاوش برخاستند،با ارزیابیها و کاوشهای انجام یافته را آشکارا ساختند،همه و همه در می یابند که ما تا چه اندازه گزافه گفته ایم. شخص فاضل و آگاه و نویسنده چرا باید دنبال فلان حقوق بگیر مغرض ، یا مامور بیگانه، یا هنگامه گرم کن جریان برود. یا اگر همان سهمی را که خود در گسترش و نقل علوم و فرهنگ اسلامی داریم بازگوییم بسی افتخار آفرین تواند بود. دیگر چرا گزافه بگوییم و حق دیگر مردمان و فداکاران و عالمان و مجاهدان سایر سرزمینها را بپوشانیم.

ما ایرانیان باید نخست بدانیم که از اسلام چه گرفتیم، اسلام را از چه روز و روزگاری، و از میان چه عقاید درهم و برهمی(یهودی،مسحی،زرتشتی ،مانوی،مزدکی و ...)رهایی بخشید، و دین سره توحیدی قرآنی به ما ارزانی داشت. ما نباید ستمگری خلفا را به حساب اسلام گذاریم. بویژه که این ستمگری خاص خاک ایران نبود. این خلفای اموی و عباسی و حکام آنان همه قلمرو اسلام را سیاه کردند. مگر همینان نبودند که جنگهای داخلی اسلام را پدید آوردند. فرزندان و جانشینان برحق پیامبر را کشتند،حرمت قرآن را هتک کردند،کعبه را به منجنیق بستند،مدینه را قتل عام کردند،در مسجد پیغمبر مرتکب فحشا شدند، واقعه حَرّه را پدید آوردند.آب به قبر حسین بستند،شیعه علی را- که اکثریت آنان عرب بودند و همنژاد خود - پیوسته جستند و کشتند و ...

هیچ خردمندی این امور را به حساب اسلام نمی گذارد. و عاملان این جنایات را، نه تنها خلیفه و جانشین پیامبر، بلکه پیرو پیامبر و مؤمن به او نیز نمی شمارد.ایمان به خدا و پیامبر و قبله داشتن،و کعبه را ویران کردن و هتک حرمت قرآن کردن و در مسجد پیامبر-کنار قبر و بدن او- اسب راندن و مرتکب فحشا شدن؟ ایمان به اسلام و پیامبر داشتن و سر حسین را چهل منزل بر سرنیزه کردن،ایمان به پیامبر داشتنو نوامیس او را اسیر کردن و دیار به دیار گردانیدن،ایمان به پیامبر و دین او داشتن و احکام او را زیر پا هشتن و با قرآن او وداع گفتن، و احکام قرآن را تبدیل کردن؟ اینها چگونه می شود،چگونه؟

در هرحال، ما مردم ایران نباید آنچه را از اسلام داریم نادیده بگیریم. ما اگر همان شرایط پیش از اسلام می ماندیم، باید پدران بیچاره ما سالها منتظر مانند تا هزینه لشکرکشی حکام کم آید، آنگاه قبول پرداخت هزینه کنند به ابن بویه که بگذارند فرزند یکی از آنان درسکی بخواند. و با آنهمه نگذارند. آیا درچنان بستر اجتماعی و زمینه های به زنجیر بسته،این سینا و شیخ طوسی و خواجه نصیر طوسی و غزالی و امام الحرمین جوینی و سنائی و ناصرخسرو و سعدی و حافظ و عطار و مولوی و ابوسعید ابوالخیر و ملاصدرای شیرازی و سیدجمال الدین اسدآبادی و دیگرانی که برخی را پیشتر نام بردم تربیت می یافتند؟

این حقیقتها را نادیده گرفتن،و مبالغه های بیجا کردن،نه تنها سودمند نیست بلکه زیان آور است. جوان ایرانی که شخصیت خود را برپایه این مبالغه ها مبتنی می کند،روزی از راه مطالعه و تماس با مردم و آگاه-چه در داخل کشور یا خارج از آن-به واقعیتها پی برد،چنان بنیان شخصیتش فرو می ریزد و دچار عقده حقارت می گردد که هیچ چیز نمی تواند آن حالت را به اعدال بازآورد. اگر آنچه را داریم می گوییم بس است. ما ایرانیان در دوره اسلامی مفاخر و افتخارات بسیار داریم. همین. نه اینکه هر چه بوده و هست از ماست. این فکر غلط محض است و مبالغه سخت و ناسپاسی. و هیچ مبالغه و ناسپاسی عاقبت ندارد. سخنان جوان گول زن یا توده مغرور کن نیز چون عمق ندارد،بیشتر از آنکه سازنده باشد،ویرانگر است، بویژه روزی که روزگار،عوامل این مبالغه گوییها را از صحنه بازی کنار راند.

آری،ما ایرانیان به دین اسلام در آمدیم و آن را پذیرفتیم،زیرا که حقایق و حقانیت آن را تشخیص دادیم،آن را دین آسمانی یافتیم. و دعوت و پیام آن را پیام فطرت و احکام آن را احکام خدا. اسلام هم به ما امکان رشد و کسب آگاهی و اجتهاد و تحصیل علم و معرفت داد. بلکه این امور را بر همه امت واجب کرد و زنجیر طبقاتی جباران سیاسی و دینی را از پای ما گشود. ما درس خواندیم،عالم و فیلسوف و ریاضیدان و فقیه و محدث و مفسر و ادیب و شاعر و متفکر شدیم.آنگاه به فرهنگی که آموختیم اندیشیدیم، و در بستر فکریی که در آن پرورش یافتیم و با مواد همان فرهنگ،به خلق آثار و نشر افکار پرداختیم.

این واقع بینانه ترین سخن است درباره این واقعه در تاریخ اسلام و ایران،در ضمن جریان کلی تاریخ بشریت و ادیان. و باید بپذیرم که ما به فرهنگ اسلامی خدمت کردیم (فرهنگی که نخست ما را دریافت و از بردگی اجتماعی رهایی داد و از ما عالم و آگاه ساخت)، عالمان دیگر اقوام اسلامی نیز-هر یک به فراخور حال و امکانات-چنین کردند. بویژه خود عرب. و براستی « این ماهیت تعلیماتی اسلام بود که هردر جا استعدادی یافت پرورش داد، یعنی دینی بود استعداد پرور نه استعداد کُش. چنانکه در دیگر سرزمینها صدها انسان بزرگ و نمونه کامل تربیت کرد... و اینها همه، بجز تاثیر کلی و دگرگونی اجتماعی و تربیت دینی و نشراخلاق والای اسلامی بود در سرزمینها و در راه تهذیب اجتماعات و پیراستن اقوام و استوار داشتن فضیلت حماسه در میان خلقها و توده ها، که همه حاکی از ماهیت انقلابی اسلام است» .

در واقع،نفوذ کردن و پیش رفتن یک دین یا مرام،به چندچیز نیاز دارد. از جمله: فکر ، شهادت ، امکانات مادی و یاران . در دین اسلام فکر را قرآن کریم داد. شهادت( که معنای اعم آن در اینجا منظور است،یعنی هرنوع فداکاری و گذشت و از دست دادن در راه آرمان) را خود عرب تحمل کرد. امکانات مادی، بیشتر از ثروت بانوی معروف عرب خدیجه بود. و یاران پیامبر-بجز یکی دوتن-همه عرب بودند.  فداها از عرب بود. عرب بودند که  در رکاب پیامبر جنگیدند و جان دادند و از بستر زفاف به میدان شهادت رفتند. اسلام فداییان بزرگی از میان خویشان نزدیک پیامبر داد مانند حمزه بن عبدالمطلب،عموی پیامبر اکرم، و جعفر طیَار پسرعموی پیامبر و برادر حضرت علی بن ابیطالب. در جنگ صفین،در رکاب علی،بیشترین سپاه،عرب بودند که برای نشر حق و دین درست،جنگیدند.شهدای کربلا-مگر اندکی-همه عرب بودند. یاران و اصحاب ائمه که معارف اسلام را آموختند و با مجاهدتهای بسیار آن را پراکندند-جز اندکی-عرب بودند. بیشترین و قدیمیترین شاعران بزرگ شیعه ،سخنگویان حق و نشردهندگان ایدئولوژی اصیل اسلام،عرب بودند.بیشترکسانی که در طول تاریخ قرون نخستین اسلامی،برای زنده کردن اسلام،قیام کردند و جان دادند،از سادات بودند یعنی از اولاد پیامبر. شهیدان شیعه که همواره در سده های نخستین اسلامی، خون خویش را به عنوان رمز حق و حق پرستی و عدالت و انساندوستی،نقش در و دیوار شهرها و گوشه و کنار هامونها و بیابانها کردند و به دست دژخیمان شهید گشتند،جز اندکی همه و همه، عرب بودند.

بدینگونه نقش خود عرب را در قبول و حفظ و حراست و پیشبرد اسلام بس مهم می یابیم. شرح این اشارات نیازمند نوشتن چند کتاب است. اما در پیریزی فرهنگ و تمدن اسلامی،پس از نقش اساسی قرآن کریم و سنت نبوی و معارف و تعالیم ائمه طاهرین-که بدان در پیش اشاره کردیم-عالمان و متفکران عرب و ایرانی و برخی سرزمینهای دیگر همه با همه سهیم بوده اند.

به گفته ی استاد احمد آرام :

«آن زمان که اسلام با نیروی خدایی دادگستر و دانش پرور خویش،بر سراسرجهان شناخته شده آن روز،از اقیانوس باختری تا اقیانوس خاوری سایه افکند. مومنان به این دین مبین،همچون فریضه ای دینی، به جستجوی دانش برخاستند ، و هرکجا آن را یافتند بی تعصب و بی جانبدرای به گردآوری و تنقیح و تنظیم و تکمیل آن پرداختند. وچنین است که علم اسلامی که با گذشت قرنها فراهم آمده. به گفته مولف دانشمند کتاب حاضر2 در صفح?24 « نه عربی است نه هندی، نه ترکی است نه ایرانی،اسلامی است و درعین حال همه اینها».3

استاد دکترعبدالحسین زرینکوب نیز این حقیقت را چند بار به یادها می آورد و با بیان دلکش خویش چنین می گوید:

تمدن اسلام که وارث فرهنگ قدیم شرق و غرب شد نه تقلید کننده صرف از فرهنگ های سابق بود، نه ادامه دهنده محض ، ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده .  دوره کمال آن که با غلبه مغول به پایان آمد.  دوره سازندگی بود - ساختن یک فرهنگ جهانی و انسانی-. و در قلمرو چنین تمدن قاهری همه عناصر مختلف البته راه داشت : عبری،یونانی،هندی،ایرانی،ترکی و حتی چینی. اگر مواد این ترکیب در نظر گرفته شود عنصر هندی و ایرانی هم به هر حال از حیث کمیت ظاهرا از عنصر عبری و یونانی کمتر نیست.4 اما اهمیت در ترکیب ساختمان است و صورت اسلامی آن،که ارزش جهانی دارد و انسانی. بعلاوه آنچه این تمدن را جهانی کرده است  در واقع نیروی شوق و اراده کسانی است که خود از هر قوم و ملتی که بودند ،به هر حال منادی اسلام بوده اند و تعلیم آن .

در جامعه اسلامی با وجود معارضاتی که طی اعصار بین فرمانروایان مختلف آن روی می داد در سراسر آن یک قانون اساسی وجود داشت : قرآن که در قلمرو آن نه مرزی وجود داشت نه نژادی نه شرقی در کار بود و نه غربی .  در مصر یک خراسانی حکومت می کرد و در هند یک ترک .  غزالی در بغداد کتاب در رد فلسفه می نوشت و ابن رشد در آندلس به آن جواب می داد .بدینگونه مایه اصلی این معجون،که تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده می شود،در واقع اسلام بود که انسانی بود و الاهی-نه شرقی و غربی. جامعه اسلامی هم-که وارث این تمدن عظیم بود-جامعه ای بود همجنس که مرکز آن قرآن بود،نه شام و عراق،با وجود معارضاتی که طی اعصار بین فرمانروایان مختلف آن روی می داد. در سراسر آن یک قانون اساسی وجود داشت: قرآن. که در قلمروی آن نه مرزی موجود بود نه نژادی،نه شرقی در کار بود نه غربی. در مصر یک خراسانی حکومت می کرد و در هند یک ترک.غزالی در بغداد کتاب در ردّ فلسفه می نوشت و ابن رشد در اندلس به آن جواب می داد.

اسلام که یک امپراطور عظیم جهانى بود، با سماحت و تساهلى که از مختصات آن بشمار مى ‏آمد،  مواریث و آداب بى‏ زیان اقوام مختلف را تحمل کرد،  همه را بهم آمیخت و از آن چیز تازه‏اى ساخت؛  فرهنگ تازه ‏اى که حدود و ثغور نمى‏ شناخت و تنگ نظری هایى که دنیاى بورژوازى و سرمایه دارى را تقسیم به ملتها، به مرزها و نژادها کرد در آن مجهول بود.  مسلمان، از هر نژاد که بود عرب یا ترک، سندى یا آفریقائى،  در هر جایى از قلمرو اسلام قدم مى‏ نهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش مى ‏یافت.  یک شیخ ترمذی یا بلخی در قونیه و دمشق مورد تکریم و احترام عامه می شد و یک سیاح اندلسی در دیار هند عنوان قاضی می یافت.

آشنایی اسلام با مواریث دنیای قدیم،  اکنون چنان شگفت انگیز می نمایدکه شاید جز نهضت علمی صد ساله اخیر ژاپن هیچ نظیری در تاریخ عالم برای آن نتوان یافت.  شوق و علاقه یی که مسلمین در دوران عظمت امپراطوری خویش به کسب و توسعه فرهنگ نشان دادند و توفیقی که در این راه پیدا کردند بی شک عظیم است و کمتر از نبوغ قوم یونانی خیره کننده نیست. این تمدن - باز تکرار باید کرد - نه عربی است نه هندی، نه ترکی است و نه ایرانی. اسلامی است و در عین حال جامع همه اینها.  طول مدت بقای آن هم قابل ملاحظه است زیرا عمر آن دردوره کمال و شکفتگی خویش هم از حیات تمدن بالنسبه اصیل یونان قدیم درازترست و هم از طول تمام عمر تمدن مستعار امریکای جدید.

در بین مسلمین، سبب عمده حصول آنچه،«معجزه اسلامی»،خوانده می شود، بی هیچ شک، ذوق معرفت جویی و حس کنجکاوی بود که تشویق و توصیه قرآن و پیغمبر آن را در مسلمین بر می انگیخت... و وقتی این جوش و هیجان برای کسب علم، اسلامی است آیا حاصل آن را باید به حساب نژاد و اقلیم گذاشت؟... 5

پس می نگریم که فرهنگ و علوم و تمدن اسلامی از آنِ نژاد ویژه ای نیست، و کسی از دیگران در آن سهم بیشتری ندارد .بلکه آنچه مربوط به اصل اسلام و نضج آن است در روزگار نخستین،از آنِ خود عرب است. در روزگار بعد نیز فداکاریها و استعدادهای عرب از عوامل عمده مسلمین به شمار است. ما باید حق آنان را نیز بر زبان بر آریم و بشناسیم و حقگو باشم. پس نژادی کردن اسلام از سوی هر قومی باشد، هم برخلاف اسلام است و هم بر خلاف واقع.

1-از قبیل آنچه در این باره در مقدمه کتاب"میراث اسلام" آمده است.

2-مقصود کتاب "کارنامه اسلام" است.

3."کارنامه اسلام" ،مقدمه

4.هیچ عنصری،در این مقوله،با عنصر یونانی در خور قیاس نیست.

5."کارنامه اسلام"، ص 21-29


منبع : کتاب دانش مسلمین ص82-58






  • paper | فال تاروت نه کارتی | buy Reports
  • بک لینک رایگان | فروش لینک دائمی