سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 95/6/12 | 1:39 صبح | نویسنده : sultan

هواداران فلسفه اسلامیزه شده، تعقل و استدلال را منحصر در فلسفه و تفلسف می دانند و رد یا نقد این فلسفه را مساوی می دانند با نفی تعقل و نفی استدلال . این مغالطه از آنجا نشأت می گیرد که عقل را با فلسفه یکی می دانند.
اما آیا هرگونه تفلسف ورزیدن مستلزم انکار عقل است؟!

 نقد این منطق تحکم آمیز توسط علامه حکیمی:


«تعقل» در عرف اهل نظر به معنای بکارگیری عقل،خردورزی،و استفاده از نیروی عقل
«استدلال»به معنای دلیل جستن و دلیل آوردن بر مطلب و مسئله و موضوعی است.
«فلسفه»به معنای نظام خاص فکری و دستگاه ویژه شناختی است. بنابراین سه مفهوم مذکور،به ترتیب از عام به سوی خاص می رود. چون تعقل اعم است از استدلال،و استدلال اعّم است از فلسفه.
...پس روشن می گردد نفی فلسفه به طور عام،یا نفی فلسفه ای خاص،مستلزم نفی استدلال نیست،چنانکه نفی استدلال نیز نفی مطلق تعقل نیست.(نفی خاص مستلزم نفی عام نیست.به سخن دیگر، اگر مکتبی بگوید در فهم فلام موضوع نیازی به فلسفه نیست،یا از راه فسفه نباید رفت،یا ضرورتی ندارد که از راه فلسفه برویم،معنای این سخن انکار استدلال نیست تا چه رسد انکار تعقل و بکارگیری نیروی عقل)1
*****
...دو مغالطه ویرانگر در علم و فرهنگ :
1-«عقل» را به معنای «فلسفه» گرفتن(تعقل یعنی تفلسف)
2-«عقل» را در برابر «وحی» قرار دادن(تعارض عقل و وحی)
در صورتی که این هردو مطلب غلط است،نه عقل به معنای فلسفه و نه عقل گرایی مساوی با تفلسف است؛ و نه«عقل» و «وحی» در برابر هم قرار دارند. آنچه در برابر هم قرار می گیرد،«فلسفه های بشری و پر از نقض و اشکال« و «وحی لاریبی» است ، نه «عقل» و «وحی» .2
*****
مشکل فسفه و فیلسوفان –به طور کلی و اساسی- مطلق کردن«عقل» است و مشکل عرفان و عارفان،مطلق کردن «کشف» . و چون عقل و کشف را مطلق می کنند،دست به «تاویل» می زنند. در حالی که واقعیت این است که نه عقل مطلق است و نه کشف؛ اگر عقل یا کشف مطلق بود،باید در معارف پیروان عقل یا تابعان کشف اختلافی وجود نداشت،زیرا در مطلق اختلافی نیست. آری عقل،نه عقل مطلق است و نه کشف،فقط «وحی» مطلق است،از اینرو در آن اختلاف نیست.و خود قرآن می فرماید: « و لو کان من عند غیرالله،لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» سوره نساء آیه83
که اگر از ناحیه غیر خدا بود اختلافات فراوانی در آن می‏ یافتند.
از نزد غیرخدا بودن،یعنی از راه فلسفه و عرفان بشری،زیرا برای معرفت حقایق معارف جز این دوراه-پس از راه وحی-راه سومی وجود ندارد. 3
*****
...و اگر کسی بگوید،عقل یعنی فلسفه،و تعقل یعنی تَفَلسُف(آنهم با مطالبی که به قول خواجه نصیرطوسی«عقلی – وهمی» و به قول میرفندرسکی«خطابردار»است)،باید کوس جهل او را بر بام جهان کوفت!! اینهمه متفکران،در زمینه های مختلف،در تاریخ بشر،مخترعان،هنرمندان،قانو ندانان،ریاضیدانان،موسیقیدانان بزرگ(با آن سمفونی ها) و دهها متفکر در دیگر رشته ها که فسلفه ای را بونکرده بودند،یا به عرفان مبتنی بر ادعای کشف صدرایی متوجه و معتنی نبوده اند، عقل نداشتند و در زمر? مجانین بودند... میلیاردها مردم عادی جهان،که همیشه در عهدها و عصرها زیسته اند،و جهان را آباد نگاه داشته اند،عقل نداشته اند،چون «اسفار» نخوانده بودند،«زهی تصور باطل، زهی خیال محال»!! 4

*****
مگر عقل یعنی فلسفه؟ و اگریعنی فلسفه،کدام فلسفه؟ افلاطونی؟ارسطویی؟رواقی؟فل وطینی؟مشایی؟اشراقی؟صدرایی ؟5

*****
عقل یک حرکت وضعی دارد و یک حرکت انتقالی. مطلق کردن فلسفه ها و در محدوده هرفلسفه ای متوقف ماندن همان حرکت وضعی است،یعنی حرکت هست نه سکون،لیکن وضعی است نه انتقالی.حرکت انتقالی درگرو اجتهاد در فلسفه هاست و قبول نقد در آنها،به منظور روشن گشتن نقطه های نهایی ناشده یا مورد اختلاف و سپس رسیدن به آستانه حقایق نهایی شده.6

1-مکتب تفکیک ص359
2-الهیات الهی-الهیات بشری/مدخل
3-شرف الدین-ص165-166
4-الهیات الهی-الهیات بشری/مدخل/ص135
5-معادجسمانی در حکمت متعالیه ص158
6-اجتهاد و تقلید در فلسفه ص192







  • paper | فال تاروت نه کارتی | buy Reports
  • بک لینک رایگان | فروش لینک دائمی