...زندگی هر انسانی، در جامعه های بشری، بر دوگونه است: زندگی خودخواهانه و حیوانوار، و زندگی غیر خواهانه و انسانوار؛ یا به تعبیری دیگر: زندگیی قطره ای، و زندگیی دریایی.
در «زندگی قطره ای» روح و احساسات و افکار او، مانند قطره ای کوچک و محدود است که تنها خود را می بیند و خود را می خواهد، و کسانی و چیزهایی را که به خود او مربوطند، نه دیگران را . این انسان حقیر، همینکه خودش و فرزندانش سیر شوند، و خانه و مسکن داشتند، و از آسیب سرما و گرما رهیدند، و در امان و آسایش بودند، و از امکانات رفاهی و بهداشتی و تحصیلی و امثال آن برخوردار گشتند، دیگر به هیچ کس دیگر و انسان دیگر و خانواده دیگر کار ندارد، بر سر دیگران هرچه آمد آمد.
این زندگی، زندگی حیوانی و حیوانوار است. و این خصلت، خصلت جانور است که تنها خود و خوراک و خانه خود و بچه های خود را می خواهد و می پاید و بس. این زندگی به هیچ روی زندگیی انسانی نیست، و مناسب روح انسان و شأن انسان نیست. تا چه رسد به اسلام و مسلمانی.
امّا در «زندگی دریایی» انسان بزرگ می شود، می گسترد، و از محدوده بسیار کوچک وجود قطره ای خویش رها می گردد، و به اقیانوس کبیر انسان و جامعه(بلکه انسانها و جامعه ها) می پیوندد، و خود را عضوی از اعضای پیکر جامعه و جامعه را اعضای گشترده خویش می داند، درد همه را چونان درد خود حس می کند، و آسایش همه را آسایش خود می شمارد...
گزارش«گزارشی درباره جلدسوم تا ششم الحیاه»ص117-118
دکتر علی شریعتی؛
فریاد مجسم رابطه مذهب با زمان
استاد حکیمی پس از بیان «مشارکت فعال نسل جوان»، در «انقلاب عظیم» اسلامی؛ درباره دکتر علی شریعتی و «ارزش کار آن مرحوم» می نویسند:
هرمکتبی و مذهبی نمی تواند، از تحولات و دگرگونیهای زندگی و افکار و مسائل بشری، و تحولات فرهنگ و ادبیات اقوام فاصله بگیرد، زیرا این فاصله گرفتن به معنای منزوی شدن و خروج از پهنه عملکرد و نفوذ است. علمای آگاه اسلام، در روزگاران گذشته، کوشیدند تا به هراندازه که ممکن است از پدید آمدن این فاصله، در قلمرو مسائل زمان خود، جلوگیری کنند.
هنگامی که در افکار و مسائل بشری دگرگونی پیدا می شود، و قومی از اقوام بشر، از مرحله ای به مرحله دیگر گام می نهد، فرهنگ و ادبیات آن قوم نیز این تغییر را می پذیرد و دگرگون می گردد، برداشتها و قالبهای تعبیری عوض می شود، و عرضه ها متناسب با «شعور حاضر» قوم می گردد، نه «شعور ماضی». توجه به فرق این دو شعور بسیار مهم است.
همیشه اقوام بشری دارای دوشعورند: شعور حاضر(کنونی) و شعور ماضی(گذشته). و معلوم است که هر شعوری، تعبیری ویژه خود دارد. بنابراین می توانیم با تعبیر شعور گذشته، شعور حاضر را تغذیه کنیم.
و با عدم توجه به این مسئله است که مصیبت بزرگ روی می دهد: بیگانگی نسلها با مواریث دینی و فرهنگی خود. در اینجا باید کوشید تا با استعمال تعبیر شعوری حاضر، راه اندیشه نسل نو را به سوی درک مسائل مربوط به سنت و شعور گذشته باز کرد.
در تحولاتی که در صد سال اخیر در ایران روی داد، جنبش مشروطیت، و جنبشهای بعدی تا جنبش امام خمینی، نیاز یاد شده تأکید یافت، ولی پاسخی چندان مناسب و کافی پیدا نکرد.
تأسیس دانشگاه نیز عامل مهم دیگری بود برای تحول زیرا تا پیش از دانشگاه ( و به اعتباری تا پیش از تأسیس دارالفنون)؛ تعلیم و تعلم در ایران، از طریق مدارس روحانی انجام می شد و هرکس می خواست درس بخواند و چیزی بیاموزد – برای هر مقصود و رشته ای حتی پزشکی و طب- از مدارس علوم دینی آغاز می کرد. این امر باعث بود تا هر فرد، نخست با مبادی دینی و معارف ملی و مذهبی آشنا گردد، و مبانی اولیه شخصیت فردی و اجتماعی او تحکیم یابد و اصیل باشد.
پس از تأسیس دانشگاه و سپس دیگر مدارس جدید، دبیرستانها، دبستانها و مدارس عالی نو، فرهنگ اسلامی در این مدارس، به دلایلی سبک گرفته شد، از جمله تراکم برنامه های خود آن مؤسسات. و این، زمینه خوبی بود تا بیگانگان و عوامل داخلی آنها بتوانند میان جوانان و شناخت اسلام حایل شود، زبان عربی را از صحنه دور سازند، و زبانهای استعمار را به سوی آن بنشانند، و امثال این امور.
پس تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که دو گونه تحول در جامعه صورت پذیرفت، که موجب تحول شعور و تعبیر شد، یعنی ادبیات. یکی تحول عام از طریق جنبشها و نهضتها، دیگری تحول خاص، در دستگاه تعلیم و تربیت.
واقع این است که روحانیت ما، در هیچیک از این دو تحول، تکلیف ضروری خود را، از نظر فرهنگ و ادبیات و انتشارات، یا نشناخت و یا ادا نکرد، مگر شماری اندک که برای پاسخگویی به نیاز وسیع نسل و زمان بس نبودند.
در این برهه از زمان، مردانی چند احساس تکلیف کردند، و برای آشنا ساختن نسلهای بیگانه شده با اسلام به کوشش برخاستند. هنگامی که ایشان به کوشش برخاستند، مشکل دوچندان شده بود، زیرا از سویی بسیاری از جوانان تحصیلکرده با اسلام بیگانه شده بودند؛ و از سویی دشمنان - و ایادی بیگانه یا بیگانه گرا- مطالب دیگری را به خورد آنان داده بودند.
یکی از برجسته تریم چهره های این جهاد مقدس، استاد محمدتقی شریعتی مزینانی است.
دیگر از کسانی که در این مرحله کوشش های فراوان کرد، آقای مهندس مهدی بازرگان است. وی با تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان، و تأثیرهای وسیعی که در دانشگاه داشت، و نوشتن کتابهایی چند، به انجام دادن تکلیف دینی یاد شده قیام کرد.
چنانکه گفتیم شماری از روحانیون آگاه نیر، به ادای برخی از این تکالیف پرداختند، و با نوشتن کتابها و رساله هایی، و تشکیل مجالسی، طرح کردن بحثهایی، و برگزار کردن سخنرانهایی، به بخشهایی از نیازهای شناخته شده زمان پاسخ گفتند، که اگر بخواهیم در اینجا نمونه ای از اینگونه کسان ذکر کنیم باید یاد کنیم از:
استاد شیخ محمدتقی جعفری تبریزی
استاد شیخ مرتضی مطهری
این دوعالم اسلامی، و متفکر الاهی، از راه تألیف و تدریس، و جلسه های بحث عمومی و خصوصی، و سخنرانیهای فراوان، در محافل دانشگاهی، در سراسر کشور، خدمات بسیاری کرده اند، و گروه وسیعی از جوانان و صاحبنظران را، در شناخت ابعادی از اسلام، یاریهایی شایسته داده اند.
نام ایشان را، به عنوان نمونه، آوردم، و لیکن باید اعتراف کنیم که اینگونه افراد بسیار کم بودند، و اکنون نیز کمند. و این مقدار کوشش هرگز متناسب نبوده است، بویژه با توجه به گستره وسیعی که از جامعه روحانیت –درباره تفهیم و تفاهم زمانی مذهب- مورد انتظار است، و نه تنها مورد انتظار که تکلیف قطعی است.
... باهمه آنچه یاد شد، کار به هرصورت می گذشت، تا نهضت امام خمینی پیش آمد، و حادثه 15خرداد، و سپس زندانی شدن امام، و تبعید او. و در این برهه از زمان واجب بود که روحانیت وارد عمل شود، و فرهنگی غنی و مایه ور از اسلام – درتناسب با جنبش انقلابی موجود و با شناخت تازه تر و پویاتری از ایدئولوژی تشیع - عرضه بدارد. و با قبول اصول و داده های زمان و عناصر شعور حاضر، به تعلیم فرهنگ اسلام - بویژه فرهنگ سیاسی و انقلابی اسلام که مسئله روز بوده و هست – بپردازد. و در حقیقت، حرکت سریع اسلامی را تفسیر کند، و مبادی و مایه ها و جهتها و نهادهای نهضت امام خمینی را بشناساند، و نیازهای تغذیه ای و فکری نهضت را در جهت ادامه یافتن، یا جلب نسلهای تازه رسی که در جریان حرکتهای 15 خرداد حضور اجتماعی نداشته اند، برآورد.
این، وظیفه واجب روحانیت بود. و این ضرورت هنگامی بیشتر حس شد که نسل نو – که در زمان شروع انقلاب هنوز کودک یا کم سال بود – روی کار آمد. این نسل می خواست دریابد که دین چیست؟ تشیع چه حقیقت اعتقادی و عملی را پیشنهاد می کند؟ رابطه دین و دینداری با درگیریهای زندگی و مسائل سیاسی کدام است؟ تکلیف مذهبی در جریان حوادث چیست؟ و هویت دینیِ انقلاب خونین 15 خرداد چه بوده است؟ و فلسفه اجتماعی و سیاسی تبعید پیشوای دین چیست؟ و پاسخ مذهب بر اینهمه ناورا و ظلم و جنایت که در جامعه می گذرد چگونه است؟ و آیا اقدامی باید کرد؟ و اگر باید کرد چگونه؟ و امثال این مسائل...
اینجا بود، و در یک چنین نیاز مبرم و خلأ بزرگ، که دکتر علی شریعتی به میدان آمد. و شرایطی مساعد فراهم شد.
امکانات «حسینه ارشاد» و دوستان و یاران آنجا در اختیار او قرار گرفت. جوانان تشنه، از همه سوی، دور او را گرفتند. از شهرها به نزد او آمدند، و او را به شهرها بردند و ... و او به کار شگرف خویش دست زد و پیروز گشت.
دکتر شریعتی، سه نیاز مرتبط را بخوبی درک کرد:
1. نیاز مذهب به انطباق با زمان.
2. نیاز جامعه به داشتن پایگاه مذهبی.
3. نیاز تحقق این دو به نسل جوان.
دکتر شریعتی، پس از درک این سه نیاز، به صورتی جدی، با داشتن مایه هایی مهم، چون اطلاع وسیع از مسائل تاریخ و جهان معاصر، قدرت تحلیل نیرومند، هوش سرشار، نبوغ فکری و ادبی، تخصص در جامعه شناسی، و خلوص اندیشه ای، به موفقیتی عظیم دست یافت. و توانست انقلاب را نیرویی عظیم بخشد و توده هایی وسیع از نسل جوان را در جبهه اسلام قرار داده به حرکت در آورد.
تفسیر آفتاب. صفحه 220-225
...علی(ع) در جایی زنی را از سنگسار شدن نجات داد، برای اینکه بعد از بازداشت اقرار کرده بود، و علی(ع) فرمود: به گفته پیامبر(ص):
اقرار در سه جا حجت نیست، و نتیجه قضایی و کیفری ندارد، یکی اقرار بعد از بازداشت است.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، و اسلام را از چیزهای دیگر تمییز ده، به طور مستدلّ.
گزارش«گزارشی درباره جلدسوم تا ششم الحیاه» ص183
.: Weblog Themes By Pichak :.