سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 95/7/6 | 4:25 عصر | نویسنده : sultan

واقع این است که بسیاری از متفکران مذهبی که صلاح و اصلاح جامعه ها به ویژه،جامعه های اسلامی و جامعه ایران را، در حاکمیت مذهب تشخیص داده اند...معتقدند که باید در جامعه،مذهب با ابعاد عمیق و وسیع آن حاکم گردد. و باید این کار بدست آگاهان مذهبی تحقق یابد و این آگاهان باید آگاهانی باشند زاهد و ساده زی و وارسته از مطامع و بدور از تمتع خواهی و رفاه جویی و قدرت گرایی.این نظریه درست است و برای احدی خدشه نیست. در این نظریه 4 جزء اخذ شده است: 1-حاکمیت مذهبی 2- با همه ابعاد 3-به دست آگاهان 4-به شرط زهد و وارستگی و حریت فکری آنان.

باید دانست که این متفکران درباره حاکمیت مذهب در قرن 20مسیحی و 15اسلامی،در جهان پرمسئله معاصر،دیدی دارند و به روشی قائلند که بر تجربه و تامل بسیار در مسائل حیات انسانی و فلسفه سیاسی و نظام تربیتی و مبانی اقتصادی و اخلاق اداری دینی و نظام دفاعی اسلامی مبتنی است. و آنان از همان روش دم می زنند و از آن دفاع می کنند و خود را مسئول چیزهای دیگر و روشهای دیگر در صورتی که دچار ضعف و نقضی باشند نمی شمارند و کلیات روش یاد شده در نوشته های آنان آمده است،بنابراین اگر به فرض به کسی ظلم شد یا هتکی رفت یا از کسانی محرومیتی برطرف نگشت یا چیزهایی دیگر از عملکرها اتفاق افتاد،روا نیست به آنان پرخاش کنند یا از آنان بدی به دل راه دهند،که این همان است که شما گفتید و نوشتید و با شور و التهاب از آن دم زدید زیرا که معلوم نیست چنین چیزها همان هایی باشد که آنان گفته اند و نوشته اند و باشور و التهاب از آن دم زده اند. این متفکران خیرخواه جامعه و اسلام کلیات مقاصد و آرمانهای خود را در ترسیم یک حاکمیت مترقی و آگاهانه و عدالت گستر مذهبی در خلال نوشته ها و آثار خویش یاد کرده اند باید مورد تأمل قرار گیرد.

 


سپیده باوران ص112




تاریخ : دوشنبه 95/7/5 | 8:10 عصر | نویسنده : sultan

...در جامعه توحیدی و مدیریت دینی،هیچ گونه شرکی در اطاعت نیست. زیرا در چنین جامعه ای،تنها و تنها ، حکم خدا پیروی می شود،منتهی این حکم را یا پیامبر بیان می کند،یا نایب پیامبر یعنی امام،و یا نایب امام،یعنی عالمِ ربّانی زمان.1
بدینگونه می بینید که در نظام دینی فردپرستی نیست،نه اطاعت از پیامبر فردپرستی است،نه اطاعت از امام،و نه اطاعت از نایب امام،بلکه حکم خداست که به وسایل یاد شده بیان می شود. مسلمانی که از عالم ربانی اطاعت می کند، به این دلیل است که او حکم خدا را می گوید. جز این اگر باشد شرک است.و می دانیم جز این نیست.مسلمان آگاه می داند چه می کند،می داند چرا کشته می دهد،می داند چرا شکنجه می بیند،تعطیل می کند، عقب افتادگی پیدا می کند،هزینه صرف می کند... اینها را می داند. مسلمان آگاه،در جامعه توحیدی،در یک سیر تکاملی کلی-که همه حرکتها و کارها و موضعگیریهایش در مسیر آن سیر قرار دارد-به سوی کمال اعلا درحرکت است.
و این است که اطاعت از خودکامگان و مستبدان مذموم است و اطاعت کورکورانه است،اما اطاعت از پیامبر و امام و نایب امام و بیعت با آنان، نه تنها«کوری» نیست،بلکه در برابر آنان مطیع بودن و به دستور آنان عمل کردن،حرکت در هدایت محض و نور مطلق است.

اکنون کسانی که استقرار نظام دینی را و اطاعت از دستور رهبر دینی را-به اشاره و کنایه- «فردپرستی» می خوانند،یا جاهلند به مسائل یاد شده،و یا مغرضند و می خواهند موضع دین را ضعیف کنند. در صورتی که همین نیرومندی موضع دین بود که انقلاب را هویت داد،و هدایت کرد، و به ثمر رسانید.

پس اطاعت از دستورات پیشوای دینی،فرد پرستی نیست،و حکم اینچنین پیشوایی،استبداد نیست،بلکه عمل به احکام خداست. و چنین عالمی،یعنی نایب امام، « موظف و مکلف است به اجرای فرامین الاهی،در جهت رشد و تکامل دادن به خلق» ، و او همواره خیر و رحمت را می گستراند، و از ستم جلوگیری می کند،و مصالح بشری را رعایت می نماید، و آزادیهای منطقی را پاس می دارد.



1-...تاکید می کنم که عالم ربانی زمان،نه هر عالمی،چون مردم، عادت کرده اند تا می گوییم عالم،هرکسی و هر صاحب رساله ای به ذهنشان می آید.خیر، فقه و اصول دانستن،مجتهد بودن، شهرت یافتن، و رساله داشتن ملاک نیست. هرکسی نمیتواند و نمی شود که «نایب امام» باشد. شرطهای عمده بسیار دیگری در کار است. امروزه این شرطها، فقط و فقط، در «امام خمینی» جمع است. خدا کند شیعه،تا قبل از ظهور،همواره از نعمت وجود چنین عالمی-آگاه و درگیر-برخوردار باشد.
[این سخنان علامه حکیمی مربوط به زمان انتشار کتاب "تفسیرآفتاب" یعنی اسفند 57 است. ایشان و رهبرمعظم انقلاب امام خامنه ای به همدیگر ارادت متقابل دارند]

تفسیر آفتاب ص366-367



تاریخ : یکشنبه 95/7/4 | 9:57 عصر | نویسنده : sultan

...آنان که از فعال بودن دین در اجتماع هراس دارند، همواره این تفکر کفر آمیز را شیوع می دهند که دین از سیاست جداست، چون می دانند که هنگامی که دین از سیاست جدا شد، از قدرت جداشده است و وقتی از قدرت جداشد یعنی هیچ. شما نمی توانی فرزندت را چنانکه می خواهی تربیت کنی. نمی توانی ناموس خود را، برای خود داشته باشی. نمی توانی تاریخ پیغمبرت را در جایی بنویسی. نمی توانی یک خوراک پاک و حلال را دربازار به دست آوری. نمی توانی در برابر توهین به مقدسات دینت نفس بکشی. نمی توانی یک قدم برای از بین بردن ظلم برداری. نمی توانی یک امر به معروف و یک نهی از منکر بکنی. و سرانجام چه؟، همان هیچ که گفتیم. آن رندان و مأمورانی که می گویند دین از سیاست جداست، این را می خواهند،
یعنی: بی دینی و بردگی مسلمان را می خواهند،
یعنی: محو شدن اسلام و شوکت اسلام و عزت اسلام و حریت مسلمانان را می خواهند، و آزادی برای فحشاء و منکرات (و به تبع، وابستگی و بردگی سیاسی و نوکرمآبی و سرسپردگی) رامی خواهند!
و تو وای مسلمان، این چگونگی را نخواه، سنگر را رها نکن، و از صحنه کنار نرو! به گذشته ها فکر کن، و این عزت و قدرت را از دست نده!
اینکه از این تفکر (جدایی دین از سیاست) «کفرآمیز» تعبیر می کنم، برای این است که معنای این طرز تفکر، این است که خدا بر فرد حاکمیت دارد اما بر جمع ندارد. جامعه را باید سیاستمداران اداره کنند، آنهم چه بر طبق مقررات و احکام خدا، و چه به خلاف آن. این، شرک و کفر است، زیرا انسان دو حاکمیت را پذیرفته است، حاکمیت خداو غیر خدا. و این همان خروج از حکومت الله است و گرفتار شدن به حکومت طاغوت. البته برخی از کسانی که از فکر جدایی دین از سیاست دم می زنند، می دانند چه می گویند، و برای چه می گویند ـ چنانکه در بالا اشاره کردیم و برخی نیز هستند که نمی دانند مطلب به کجا می کشد.
حالا بگذارید آقایان هزار استدلال و صغری کبری هم بکنند که طبق منابع منقول و طُرق معقول ثابت می شود که دین از سیاست جدا نیست. اصل مطلب دین و سیاست همین بود و بس! به همین ساده گی …!

 

خورشید مغرب-ص250-251




تاریخ : یکشنبه 95/7/4 | 3:4 صبح | نویسنده : sultan

دین تربیت است و سیاست.هدف تربیت این است که فرد،افکار و اعمال خویش را، بر پایه اصولی خاص استوار سازد، و هدف سیاست این است که جامعه،افکار و اعمال خویش را،برپایه اصولی خاص استوار سازد.

دین تربیت است و سیاست.هدف تربیت این است که فرد،افکار و اعمال خویش را، بر پایه اصولی خاص استوار سازد، و هدف سیاست این است که جامعه،افکار و اعمال خویش را،برپایه اصولی خاص استوار سازد.
...اگر قرار باشد تربیت و سیاست دینی در جامعه اعمال شود،آیا جز از طریق در دست داشتن قدرت و حاکمیت ممکن است؟آیا می شود مقامات دینی،از نظر قدرت سیاسی،هیچکاره باشند،و هیچ نیرویی در اختیار نداشته باشند،و با این وصف،تربیت و سایست را- که همان تربیت است در بُعد اجتماعی- بر طبق دین مجری دارند،این امر ممکن است؟ روشن است که ممکن نیست.حضور دین در جامعه و فعال بودن آن،جز با حضور قدرت دینی ممکن نیست.این است که حضور سیاسی و کسب قدرت سیاسی،برای حفظ حضور و قدرت دینی،وظیفه شرعی می شود. این است که دین عین سیاست است و سیاست عین دین. و این است که امامت و رهبری از اصول دین است و جزء اعتقادات. ما که امامت را جزء اصول دین می دانیم چگونه می توانیم تصور کنیم که دین از سیاست جدا باشد؟1

پیامبراکرم(ص) هم اصولی برای تربیت(ساختن فرد) آورده و هم اصولی برای سیاست(ساختن اجتماع).پیامبر پیشوای هدایت بود،یعنی: تربیت و سیاست. پیامبر چنان نبود که معلمی باشد و تعلیماتی اخلاقی بدهد و پند و اندرزی بگوید، مانند فیلسوفان اخلاق.نیز چنان نبود که تنها در صدد ایجاد حکومت باشد،بدون توجه به عقیده و تربیت و عمل و اخلاق،مانند سلاطین و سلطه جویان تاریخ. رسالت پیامبر،حاکمیت بخشیدن به مکتب بود...باید دین در جامعه فعال باشد. فعال بودن دین در جامعه به اجرا شدن احکام آن است،چه احکام فردی(تربیتی)، و چه احکام اجتماعی(سیاسی). و اجرا شدن احکام،ضامن اجرا می خواهد.ضمانت اجرا،قدرت است. پس دین باید قدرت داشته باشد. و قدرت به حاکمیت است،پس دین باید حاکمیت داشته باشد و قدرت سیاسی از آن دین باشد.2
1-خورشید مغرب.ص246
2-همان249-250



تاریخ : شنبه 95/7/3 | 2:17 صبح | نویسنده : sultan

سنگربانی و حضور حماسی در برابر جبّاران،و این عینیّتِ مقاومت در برابر طاغوتان و ستمگران،جزء ماهوی مذهب ماست،و جزء نهاد توحید است. حکومت بر انسان«عهد خدایی» است. و عهد خدا به ظالمان نمی رسد. این است که قبول حکومتِ ظالم،در مذهب ما نقض توحید است. بنابراین،در مذهب ما،حکومت ظالم، برای یک لحظه هم قابل قبول نیست. در اینجا برای تنبّه افکار و توجه اذهان،سخنی بزرگ و تعلیمی عظیم،از پیشوای مقاومت آموز،امام ابولحسن علی بن موسی الرضا(ع)،نقل می کنیم،سخنی و تعلیمی که قاطعیت و عظمت آن،در بُعد حضور اجتماعی و مقاومت تکلیفی،جز در مکتب پیامبران و امامان،در هیچ مذهبی و مکتبی یافت نمی شود. امام می فرماید: «ان الامامة خص الله –عزوجل- بها ابراهیم الخلیل، بعد النبوة و الخلة، مرتبه ثالثه، و فضیلة شرفهُ بها، و أشاد بها ذکره، فقال:« انی جاعلک للناس اماما» فقال الخلیل -علیه السلام- سرورا بها: «و من ذریتی» قال الله تبارک و تعالی «لا ینال عهدی الظالمین» فأبطلت هذه الایة امامة کل ظالم الی یوم القیامة.»
امامت مقامی است که خداوند، ابراهیم خلیل را در مرتبه‏ی سوم - بعد از نبوت و خلت - به آن اختصاص داد و به چنین فضیلتی مشرفش فرمود و با این مقام نامش را پر آوازه کرد و خطاب به او فرمود: «ای ابراهیم! تو را به عنوان امام مردم، برگزیدم.»
و ابراهیم علیه‏السلام با مسرت تمام عرض کرد:
«آیا از فرزندان و نسل من هم امام برمی‏گزینی؟»
خداوند فرمود:
«عهد من به ظالمین نمی‏رسد.»
و این آیه، امامت هر ستمگری را تا روز قیامت باطل کرد . «اصول کافی:کتاب الحجه«باب نادرُ جامع فی فضل الامام»

و این است راز گسترش آن اعتقاد مترقی و شورگستر: رد هر حکومت ظالمی و «نه» گفتن به هر جبار و ستمگری. حکومت کسی که «ربّانی» نباشد،یعنی: حامل «عهدخدا»نباشد، از نظر یک مسلمان شیعی مردود است،چنین کسی نمی تواند پیش افتد،و امام باشد، و حکومت کند. این است که شیعه، زیر بار هیچ حکومتی نمی رود،مگر ولایت و حکومت معصوم. در عصر غیبت معصوم،ولایت و حکومت نایب معصوم. یعنی : در عصر غیبت امام نیز ،انسان مومن ،نباید قدر خود را بکاهد و تن به هرحاکمی و حکومتی بدهد، و حکم هرشاهی یا امیری یا رئیس جمهوری را بخواهد، بلکه باید حاکمی را بپذیرد که به گونه ای متصل به امام معصوم باشد،یعنی:همان حاکمیت خداوند.

خورشید مغرب ص235-236



تاریخ : پنج شنبه 95/7/1 | 11:43 عصر | نویسنده : sultan
هیچ باخردی در این امر شک نمی کند،که در جهان امروز،بدون داشتن قدرت،انسان صاحب هیچ چیز نیست،حتی فرصت خواندن دو رکعت نماز،با این وصف، هنوز شاید کسانی باشند که بیندیشند می توان دیندار بود،و دین و آزادی و فضیلت را نگهداری کرد،بی دخالت در امور سیاسی،و بدون داشتن قدرت مسلح.
خوشبختانه امروز،بسیاری از این اشتباه در آمده اند،لیکن باید از کسانی که چنان می اندیشند پرسید: اگر روابط جهانی قدرتها و مصالح استعمارها اقتضا کند که با دین در افتند،و آثار دین را محو کنند،تاریخ دین را عوض نمایند،تربیت و تعلیم دین را از برنامه ها حذف کنند،وسائل ارتباط جمعی(رادیو،تلویزیون،مطبوعات ،سینما و تأتر)همه را، در خدمت طاغوت در آورند،و به دروغ پراکنی و نشر فساد بپردازند،دزدی و خیانت را صادقت و امانت وانمود کنند،موضع مترقی مردان حق را ارتجاع بنامند،موضع خائنانه و دست نشاندگیهای پست و منحطِّ خود را پیشرفت و تمدن بخوانند،به حرمتهای پاک اهانت کنند،مدارس علوم اسلامی را بکویند،طلاب را زندانی کنند یا بکشند،جوانان دانشگاهی معتقد آزادیخواه را به زندانها کشند و به قتل رسانند و ...و ... چنانکه بارها شده است ودیده ایم،در این صورت شما مقدس متدین علاقمند،ولی فاقد قدرت،چکار می توانی بکنی؟ شما مرجع صاحب رساله ساکت چه می توانی کرد؟ شما ولائی دعای ندبه خوان اهل توسل،بدون اسباب و وسائل ظاهری-که لازم است خداوند جهان را،برطبق حکمت،جهان اسباب قرار داده است-چه خواهی کرد؟
باری،امروزه،هرکسی که اندکی شعور داشته باشد،می فهمد که باید برای دیندار بودن و متعهد ماندن و آزادی داشتن،کسب قدرت و استقلال کرد. تا ما نتوانیم خود برای خود تصمیم بگیریم،چه هستیم و چکاره ایم؟

ما باید استقلال داشته باشیم. تا بتوانیم همان که می خواهیم باشیم، و گرنه دیگران آنگونه که می خواهند ما را و فرزندان و نسلهای ما را خواهند ساخت.

تفسیر آفتاب 315-316

بحث هایی فرعی در همین رابطه به صورت تصویر در لینک های زیر: در صورت باز نشدن تصاویر به لینک زیر مراجعه کنید:

http://forum.hammihan.com/post5982705-19.html


http://up.hammihan.com/img/useruploa...48536.3931.jpg

http://up.hammihan.com/img/useruploa...48536.4717.jpg

http://up.hammihan.com/img/useruploa...48536.7495.jpg

http://Up.hammihan.com/img/useruploa...48537.0253.jpg




تاریخ : پنج شنبه 95/7/1 | 1:49 صبح | نویسنده : sultan

چنانکه در بخش پیشین اشاره شد،انسان نمی تواند معتقد به دینی باشد و عامل به دستورات کسی یا کسانی دیگر،آنهم دینی که همه اجزاء آن،در ارتباط با هم معنی می دهد و ثمر می بخشد. مثلا: می توان پذیرفت کسی به توحید و یگانگی خداوند و حضور ازلی و ابدیی او در وجود،ایمان داشته باشد،و جهان و انسان را آفریده خدا و آثار خدا بداند،آنگاه به مردم ستم کند، و آنان را از حق خود محروم سازد، و از ارزش بیندازد؟ آیا این ایمان است؟ این ایمان مانند آن است که شما به کمال الملک نقاش ارادت و اعتقاد داشته باشید،لیکن تابلو های بیرون آمده از زیرقلم او را پاره کنید،دور بیفکنید و در مزبله بیندازید؟ این مسخره است،نه ایمان ، و نه ارادت !

برای همین است که در اسلام نه تنها دعوت به عمل شده است،و همواره گفته شده است: « الذین آمنوا و عملوا الصالحات»، بلکه دین و دینداری عین عمل شناخته شده است،چنانکه حضرت امام جعفرصادق(ع) می فرماید:

الایمان عملَ کلَه

ایمان ،کردار است همه. کافی ج 2 ص 34
پس می بینیم که دین،تنها یک رشته عقاید نیست،بلکه مکتبی است که دعوت می کند به اعتقادی توأم با عمل،بلکه دارای عینیت و اینهمانی است با عمل. و چنین مکتبی باید راه را برای امکان عملی ساختن تعلیمات خود باز سازد،و مسلمانان را در مسلمان بودن و مسلمان ماندن کمک کند.و این امر امکانپذیر نیست،جز از طریف داشتن قدرت و مدیریت، و به عبارت دیگر: داشتن دستگاه و نظام رهبری و نظام اداری،که همان سیاست دینی است.
در اسلام،درباره همه اعمال انسانی دستوراتی رسیده است،یعنی از جزئی ترین تا کلی ترین،و از فردی ترین تا اجتماعی ترین اعمال انسانی،مورد توجه قرار گرفته و شکل اسلامی آن بیان شده است،و انسان را به داشتن عقیده اسلامی و عمل کردن بر طبق شکل عملی اسلامی،دعوت کرده است،و این دو امر(ایمان و عمل)را با هم،مقدمه سعادت کلی انسان دانسته است،چه سعادت دنیوی و چه سعادت اخروی.

تفسیر آفتاب49-50


ادامه مبحث به صورت تصویر در لینک های زیر: در صورت باز نشدن تصاویر به این لینک مراجعه شود:

http://forum.hammihan.com/post5982379-18.html


http://up.hammihan.com/img/useruploa...32444.3196.jpg

http://up.hammihan.com/img/useruploa...32444.5288.jpg

http://up.hammihan.com/img/useruploa...32444.7401.jpg

http://Up.hammihan.com/img/useruploa...32444.9528.jpg

http://up.hammihan.com/img/useruploa...32699.7489.jpg




تاریخ : چهارشنبه 95/6/31 | 3:13 صبح | نویسنده : sultan

گروهی این امر را تبلیغ می کنند که دین از سیاست جداست.اینگونه کسان،با اینکه در این موضعگیری،دارای جهتهای گوناگونند،از دو حال،بیرون نیستند،یا جاهلند یا مغرض: اگر اسلام را می شناسند و نتیجه کناره گیری دین از سیاست را که زمینه فراهم ساختن برای تسلط تام ستمگران و جباران است،می دانند،بیگمان،مغرضند،و برای نشر مقاصد و اهداف مغرضانه و مرموز این موضوع غلط را تبلیغ می کنند-چنانکه د مواردی نیز این امر،شناخته گشته و تجربه شده است.
و اگر جز این باشد،مانند برخی از علمای ساده بی اطلاع،یا گروهی از وعاظ عوام،یا مقدسان از همه جا بیخبراینان همگی جاهلند،یا به اسلام و همه ابعاد آن،یا به فلسفه و نظام اجتماع،و مسائل مربوط به روابط داخلی و خارجی،و زمینه های استیلاء و استعمار اجنبیان،یا به همه اینها. البته گروهی نیز هستند-بویژه در میان علما و روحانیون ساکت قاعد-که از ترس و بزدلی است که در امور سیاسی اسلامی دخالت نمی ورزند،و دربرابر سیاسیونِ جبار خائن قدعلم نمی کنند و دم نمی زنند،لیکن برای حفظ آبروی خود، این عدم مداخله را به حساب تشخیص می گذارند، و امر را به بحث و منطق می کشانند که دین از سیاست جداست. با اینکه دین اسلام عین سیاست است،نهایت سیاست و مدیریت حقه،و اگر عالم آگاه ربانی ،در آن دخالت کند-که باید بکند-برای آلوده شدن به سیاست های فاسد و نجس نیست،بلکه برای اجرای سیاست حقه است، و کوتاه کردن ایادی سیاستهای باطل که باعث محو اسلام و فضیلت و آزادگی می شوند.
در اینجا خوب است استناد کنیم به سخن مبارک و موثر امام خمینی:

«گرچه در اذهان بسیاری از مردم، بسیاری از اهل علم،و بسیاری از مقدسین کرده اند که اسلام به سیاست چه کار دارد؛ اسلام از سیاست جداست .همان چیزی که آرزوی حکومت‌هاست ، و از اول اجانب و حکومت‌ها، در اذهان ما القا کرذده اند، که آخوند به سیاست چه کار دارد؟. و وقتی از آخوندی عیب می‌گیرند می‌گویند: آخوند سیاسی است! * اسلام از سیاست جداست؛ دین علیحده وسیاست علیحده است.
اینها اسلام را نشناخته‌اند. اسلامی که وقتی حکومتش در زمان رسول اکرم(ص) تشکیل شد و باقی ماند عدل یا غیر عدل، و در زمان حضرت امیر(ع) – باز حکومت عادله اسلامی بود-حکومتی بود سیاسی،در همه جهات،مگر سیاست چیست؟ روابط حاکم و ملت، و روابط حکومتها و عامه مردم، روابط حاکم و سایر حکومتها، و جلوگیری از مفاسد موجود. همه اینها سیاست است. احکام سیاسی اسلام، از احکام عبادی بیشتر است. کتباهایی که اسلام در سیاست دارد،بیشتر از کتابهایی است که در عبادت دارد. این غلط را چنان در زهن جایگر کرده اند،و آقایان باورشان آمده که اسلام از سیاست جداست، و اسلام فقط احکام است،رابط بین اسنان و خداست،مسجد رفتن و قرآن خواندن و دعا کردن است! اگر این اسلام است،حکومتها هم با شما کاری ندارند. اما این اسلام نیستن. اسلام در مقابل طلمه ایستاده است. اسلام، در مقابل کفار و متحاسرین،حکم به قتال داده،حکم به کشتن داده است. آیا با اینهمه احکام مربوط به جهاد و قتال و دفاع و ... که در اسلام هست، اسلام، از سیاست دور است، و اسلام فقط به مسجد رفتن و قرآن خواندن و نماز خواندن است؟ دین این احکام[ احکام سیاسی] را دارد، . باید اجرا شود.»1

*البته در مواردی،منظور از «آخوند سیاسی»، آخوند وابسته به دستگاههای فاسد است. که در جهت اصلاح کار نمی کند،بلکه با آنها همکاری می کند. چنین کسی فاسد و خائن و مردود است،و بودنش در لباس روحانیت،خیانت دیگر و بزرگتری است. و معلوم است که در این مورد،منظورِامام نیست.(حکیمی)

1-از سخنرانی امام خمینی، به تاریخ 14 شوال 1397،6 مهر 1356،در نجف اشرف-نشری? روحانیون مبارز خارج از کشور.ص 23-25

تفسیر آفتاب ص29-31

بستگی دین و سیاست از نظر عقلی
اگر دین به مسئله سیاست و رهبری نیندیشد،و در آن باره دستورات و تکالیفی نداشته باشد،و نظامی را پیشبینی نکند،خود را نفی کرده است. و نه تنها ضامن اجرا ندارد بلکه مانع اجرا نیز دارد،زیرا سیاسیون و قدرتمندان نمی توانند روش و برنامه دین را که دعوت به آزادی و دادگری و نفی طاغوت می کند بپذیرند. از این رو از نشر تعالیم دین جلوگیری می کنند. و اگر در محیطی به علت جدیت عالمان دین و مجاهدت متفکران و نویسندگان دینی، کوشش واعظان و معلمان و استادان متعهد،تعالیم دینی نشر یافت، و مردم از آنها آگاهی یافتند، و خواستند آنها را به کار بندند،قدرتمندان از عملی شدن آن تعالیم جلوگیری می کنند، و در نظامهای تربیتی و فرهنگیی که خود پدید می آورند(-و در این کار از دشمنان دین و آزادی و اجنبیان-به نام مستشار فرهنگی و امور آموزشی و ...-کمک می گیرند،یا به علت ضعف شخصیت و ملیت و ضعقف اراده-بیگانگان نفوذ خود را بر آنان تحمیل می کنند)،می کوشند تا نوباوگان را برخلاف موازین دین و فضیلت-یا دست کم ناآگاه از آنها-پرورش دهند. و از این راه،بتدریج،دین را از جامعه سلب می کنند.
بنابراین،دور از موازین خرد و فطرت است،که دین دارای نظام رهبری نباشد و دعوت به یک نظام سیاسی نکند.
اگر دینی خود را حق می داند و نجات مردم را در پیروی از تعالیم خود می شمارد،دور از منطق است که،تنها و تنها، به موعظه کردن بسنده کند،و درباره ایجاد زمینه نفوذ تعالیم خود و رفع موانع این نفوذ،چاره ای نیندیشد. بویژه که ادیان همیشه در برابر جباران و ستمگران و طاغوتان قرار داشته اند، و یکی از عمده ترین کوششهای پیامبران،برای برهم زدن نظامهای طاغوتی بوده است،و در هم ریختن قدرت اینگونه نظامها، تا مردم را از زیر سلطه آنان در آورند، و به آزادی فکری و عملی برسانند.
و چون اجتماع بشری،بدون نظام بر سرپا نمی ایستد،باید دین به هنگامی که نظامی را در هم ریخت،خود نظامی داشته باشد که عرضه کند. بلکه معقول این است که به منظور بر سرکارآوردن نظام بهتری که خود دارد و پیشنهاد می کند،به در هم ریختن دیگر نظامها بپردازد.و پس از این پیروزی،نظام صالح خویش ار بر سرکار آورد. و در اسلام چنین است.بلکه اسلام-چنانکه دیدیم-در نخستین گام،به این فکر معقول و صحیح توجه شده است. و پیامبر به هنگام دعوت به اصل عقیده توحیدی(ایدئولوژی اسلامی)، اصل سیاست و مدیریت را نیز مطرح کرده است،دوش بدوش،با اصل توحید.
باید یاد کنیم که در ادیان الاهی پیش از اسلام نیز(چون همه برپایه فطرت بوده است،صرف نظر از تحریفهایی که در آنها راه یافته است)،این اصل منطقی رعایت شده است. پیامبران،وصی و جانشین و نظام رهبری و سیاسی داشته اند،چنانکه در ایات بسیاری از قرآن کریم،بدین امر تصریح شده است.
بدینگونه می نگریم که نظامهای دینی و دینهای الاهی،همه،درارای رهبری وسیستم سیاسی نیز بوده اند،و هیچیک در نظام سیاسی،پیرو جباران و حکومتها و نظامهای دیگر نبوده اند. و می دانیم که آن ادیان هیچکدام،مانند اسلام،کامل نبوده اند. و این دین اسلام است که-به نص قرآن-کامل است،اکنون چگونه ممکن است دینی کامل،فلسفه مدیریت و نظام ره ،مجبور باشند،در هر منطقه ای که قرار گرفته اند،تابع اصول و قوانین منطقه باشند،اصول و قوانینی که همواره ضداسلام و نفی کننده اسلام بوده است و هست،یعنی نفی کننده والاییهای تربیتی، و مکارم اخلاقی، و موازین عدل و رحمت اسلامی،و مبانی حقوقی که اسلام آورده است،تا بشریت را از دست جباران و طاغوتان و مققرات ناقص،یا فسادآور و زیانبخش آنان،برهاند؟

همان44-46




تاریخ : دوشنبه 95/6/29 | 5:38 عصر | نویسنده : sultan

دین اسلام در رابطه با رهبری

ممکن است برخی بپندارند که دین یک رشته تعلیمات اخلاقی و پندواندرز است.این شناخت از دین،به هیچ روی،درست نیست.دین مکتبی جامع است که شامل همه جوانب زندگی می شود.و چون زندگی،با اجتماع و سیاست توأم است،و اجتماع و سیاست با رهبری توأم،درنظام دینی،مسئله رهبری،به شکل قاطع مطرح شده است.از این رواست که در اسلام راستین،اصل«وصایت» ، اصلی است قطعی،یعنی چنین نبود که پیامبر کرم(ص) واعظی باشد و اندرزهایی بدهد و بگذرد،بلکه بنیانگذاری بود بزرگ،که جامعه اسلامی را بنیان گذارد،و «قرآن» را نظامنامه آن جامعه ساخت،و برای اجرای این نظامنامه نیز کسی را-بخصوص-تعیین و نصب کرد.
بدینگونه،در اسلام،رهبری توأمی وجود دارد،یعنی قانون و مجری قانون:قرآن و امام.
آنچه در بالا یاد شد که آورنده اسلام،بنیانگذار یک نظام کامل اجتماعی است،چنان مسلم است و از همه تعالیم اسلام و رفتار پیامبر اکرم مشهود است که برخی پیامبر را «دولتمرد»خوانده اند،یعنی بنیانگذار دولت اسلامی و اداره کننده آن،چنانکه برخی از او به عنوان«الرسول القائد»یادکرده اند،یعنی پیامبری که فرمانده نظامی نیز بود.



تفسیر آفتاب؛نگرشی به رسالت اسلام،و حماسه انسان،در رهبری امام خمینی.ص2

 

جمعگرایی در تربیت اسلامی
چنانکه یاد شد ، اسلام یک رشته تعلیمات اخلاقی صرف نیست،که تنها در صدد تربیت کردن افراد باشد، بدون توجه به روابط اجتماعی و مسائل ارتباطی افراد،بلکه دینی است جمعگرا و دارای تعلیمات همه جانبه و کامل،شامل حقوق،فلسفه،ادبیات،و سیاست. این مجموعه،در حال ارتباط با هم،می تواند رهبری اسلام و نظام اسلام را نشان دهد و ثمربخش سازد.
اصولا، نظام اسلامی،و مبانی فرهنگ و تربیت در اسلام،برپایه جمعگرایی استوار است،و نفی کننده فردگرایی است.این امر، از سراسر اصول عقیدتی و عملی اسلام مشهود است.و یکی از امتیازات عمده اسلام،همین است که در عین توجه به تربیتهای فردی و تکالیف ویژه فرد، روح جمعگرایی را در همه شئون و تعالیم خود دمیده و مبانی اجتاعی و سیاسی خود را، روی پایه های بس استوار،جای داده است و نه تنهادر اسلام،دین از سیاست جدا نیست،بلکه سیاست صحیح،جزء ارکان اسلام است و رهبری و امامت از اصول عقاید ماست. و همین رهبری و امامت،که در عصر غیبت،تکالیف آن،تا حدود زیادی،بردوش «عالم ربانی» زمان نهاده شده است، و حفظ دین و نگهبانی ایتام آل محمد(ص) (جناحِ درگیر اسلام)،با اوست، همین امر مهم،عالم زمان را وا می دارد تا در امور اداره اجتماع و سیاست مملکت-به نحو شایسته- دخالت کند،چرا؟ برای اینکه دیگران،دین و کشور جعفری و منابع اقتصادی شیعه و سنتها و جوانان مسلمان را، به هر طور که می خواهند،نچرخانند و برباد ندهند،و به سوی مقاصد ضدخدایی،و ضد اسلامی،و ضد شرف و آزادگی و فضیلت دینی،سوق ندهند.

همان ص28








  • paper | فال تاروت نه کارتی | buy Reports
  • بک لینک رایگان | فروش لینک دائمی