...حاکمیّت به نام «اسلام» به این سادگیها و چگونگیها که ما تصوّر کرده ایم نیست. جامعه در این انقلاب فراخوانده شده است تا در سایه «قرآن کریم» زندگی کند،نه در جهنّم تکاثر و اِتراف و اسراف از سویی و فقر و حرمان از سویی دیگر...
به مسائل و عملکردها و اشخاص همواره به چشم تحسین نگریستن، و از آنها ستایش کردن،و با تصویرگری لفظی واقعیّات را برخلاف آنچه هست نمایاندن(یا از واقعیّات چنانکه هست بی اطّلاع بودن)، به حکم تجربه روش خوش عاقبتی نیست. و اینکه بگوییم چون دشمن داریم نقاط ضعف را نباید مطرح کرد،نخستین گام انحراف و انحطاط است، و موجب وداع با ارزشها و سبب افول آنهاست،و کاری در حدّ «دفن انقلاب» است.
ارزشبانی،میراث تشیّع است:
- چرا علی«ع»،معاویة بن ابی سُفیان را لحظه ای تحمّل نکرد؟
- چرا بر قاضی خود به واسطه خریدن خانه آنگونه خشم گرفت و او را مورد مؤاخذه قرار داد؟
- چرا مَصقَلَةِ بنِ هُبَیرَه شیبانی را - که جانب بستگانش را رعایت کرده بود- به آن سختی نکوهش کرد؟
- چرا وسعت خانه عَلاءبن زیاد حارثی را برنتافت؟
- چرا مُنذِربن جارُود عبدی را-که بستگان خود را نواخته بود-با آن الفاظ خرد کننده نگوهید؟
- چرا عبدالله بن زَمَعَه - که از بیت المال چیزی در خواست کرده بود- با آن تندی سخن گفت: «این مال نه از آنِ من است نه از آنِ تو،بلکه متعلّق به همه مسلمانان است...».
- چرا حضور در یک مهمانی اعیانی را – که فقیران در آن دعوت نشده بودند- بر عثمان بن حُنیف انصاری نبخشید؟
- چرا پسر عموی خود را(که برخی گفته اند،شخصیّتی چون ابن عبّاس بوده است)،با آن شدّت و تندی سرزنش کرد؟
- و چرا آهن گداخته را به تن برادر خود عقیل،چنان نزدیک کرد که او از سوزش آن نالید،فقط به جرم اینکه برای کودکان گرسنه خویش،یک من گندم از بیت المال اضافه بر جیره خود خواسته بود؟
- و چرا ابوالاسود دُئِلی-که قاضی بزرگ- را به صرف اینکه با شخص مراجعه کننده به دادگاه بلند حرف زده بود،از قضاوت عزل کرد؟
- و چرا می فرمود:«تنها کسانی می توانند احکام دین خدا را اجرا کنند،که سازشکار نباشند،که همرنگ(دنیاداران و دنیاخواهان)نگردند،که خود هیچ خواهانی نداشته باشند»
- و چرا خیانت ناظر بازار اهواز را با آن عقوبت شدید پاسخ داد؟
قیام جاوانه.ص126-128
.: Weblog Themes By Pichak :.