«شرک»، آن است که برای خدای متعال، در مقام خدایی، در مرتبه اسماء و صفات و افعال، شریکی و انبازی قرار دهند. این معنی بطور متعارف، در مورد «شرک به خدا» برده می شود، لیکن چیزها و اشخاص دیگری در عالم هستند، که بنا به مقام و موقعیّتشان ممکن است شرک در مورد آنها نیز بکار رود، یعنی مردمان،«غیری» را نیز به آنها ضمیمه کنند که نباید بکنند، و چیزی را که باید از خود آنها-بطور کاملاً خالص- بخواهند و فراگیرند، از آنها و منابع دیگر و دیگرانی –بصورت امتزاج و التقاط- بخواهند و فراگیرند. این چگونگی نیز در مرتبه خود «شرک» است، مثلاً
1-شرک به قرآن کریم، یعنی: از قرآن و غیرقرآن هدایت و معرفت جستن.
2-شرک به عقل، یعنی: از عقل و غیرعقل(وَهم مثلاً؛ و حتی از تجربه، در مقولاتی که مورد تجربه مادی و آزمایشگاهی نیستند)، هدایت و معرفت خواستن.
3-شرک به پیامبر«ص»، یعنی: از غیر پیامبر نیز طلب معرفت هدایتی کردن، یا مقام حقیقی پیامبر«ص» را که تلّقی و پذیرش وحی از خارج از وجود کُنهیِ خودِ اوست، تا حدّ بسیار نازلِ بشریِ عادی، و «تجربه شخصی» (که آن را به ملاحظاتی «تجربه دینی» می نامند)، پایین آوردن، که در واقع، این تجربه، همان «تفکّر» است که –به تعبیر ناپیچیده- هر متفکّری آن را دارد، و به مقام نبوت نیاز ندارد. و اگر بخواهد «دینی» باشد، باید از اتصال به مقام ربوبی و علمِ صُقعی حاصل شود؛ و اگر این شد، همان وحی است، و دیگر ضرورتی ندارد آن را «تجربه دینی» بنامیم.
4-شرک به معصوم«ع» یعنی، سخن معصوم را ذاتاً ثابت بالعقل ندانستن.
مثلاً عبدالرزاق لاهیجی(م: 1072 ق)، حکیم معروف می گوید: «تمثیل معصوم، در حکم قیاس برهانی است».1 این شناخت معصوم و ایمان به معصوم است. جز این، شرک به معصوم است.
یا سخن بس حکیمانه میرفندرسکی (م: 1050 ق)، که می گوید: «علوم انبیاء خطا ندارد، چون «اولی» است، و علوم حکماء خطا دارد، چون «نظری» است».2
هرچه و هرنظریّه ای از این اندازه اعتقاد به معصوم پایین تر آید، یا از جهل به معنای «عصمت» است، یا شرک به معصوم و مقام او، در واقعّت اکوان.
5-شرک به سلوک شرعی (یا شرک به شرع و سلوکِ پیشنهادی شرع)، و عمل برطبق سلوکهای التقاطی و صناعی.
پیام جاودانه.ص74-76
.: Weblog Themes By Pichak :.