در فلسفه سیاسی تشیع،نهاد اصلی و اساسی«عصمت» است در پیشوا. و عصمت، جز از طریق اعلام معصوم و نص پیامبر دانسته نمی شود.و این سنت خدایی است،هم در انبیای پیشین و هم در اسلام. انبیای پیشین به نص آیات قرآن همه وصی و جانشین داشته اند و خود،آن وصی و جانشین و رهبر امت را،به دستور خدا،معین می کرده اند. در اسلام نیز چنین است. و این رهبر جز معصوم نتواند بود.هم به حکم عقل و فطرت و هم به نص قرآن. «لا ینا عهدی الضالمین»(گناهکاران و ستمگران نمی توانند خلیفه خدا باشند و جانشین پیامبر خدا).
و در عنوان عصمت،همه چیز مندرج است:عدالت، علم، آگاهی، تعهد، تکلیف، رسالت، ایثار و خدایی(ربانی)بودن. و در این عصمت که شرط است دو نکته اساسی مندرج است که نباید از آن غفلت کرد:
الف.اهمیت دادن به ارزش حقوقی انسان گخ جز رهبر معصوم(یا مسانخ)نمی تواند حاکم بر مقدرات انسان باشد. انسان،اشرف و حقوق انسان،اعظم از این است که به دست هرکسی سپرده شود.
ب. وجود پشتوانه قطعی تأمین حقوق در نفس حاکم(عصمت)،تا بدینگونه نیازی به دیگر ملاحضات که-گاه هست و گاه نیست-نباشد،و در حقیقت،وجدان مجسم رهبری و هدایت،جامعه را به سوی خیرکلی رهنمون گردد. و این بهترین نظام رهبری است که تاکنون بشریت آن را شناخته است.
علامه استاد حکیمی،دانش مسلمین ص270
دین اسلام،بزرگترین اصل اجتماعی و پاکترین نهاد سیاسی را پیشنهاد کرده است.اسلام گفته است رهبر جامعه انسان کسی نمی تواند باشد مگر فردی که از جانب خدا معین شده باشد: پیامبر-که مستقیم از سوی خدا انگیخته است-یا امام معصوم که به امر خدا و به دست پیامبر تعیین شده است. حقیقت دین خدا جز این نمی تواند باشد.جبرئیل فرود نمی آید و پیغمبر مبعوث نمی شود و قرآن نازل نمی گردد،که سلطنت های اموی و عباسی و غزنوی و سلجوقی و امثال آنها را درست کند. شهدای بَدر و اُحُد شهید نمی شوند که معاویه و یزید و متوکل بر توده های انسانی حکم رانند.1
...(( از غرب جهان یکی از دانشمندان فرانسه می نویسد:« سرّ نابود شدن اسلام در غرب(اسپانیا) و بقا آن در شرق،این است که اسلان غرب را فقط اموی ها تشکیل دادند،و همان ظواهر اسلامی در آنجا حکومت می کرد،این بود که در برابر جنبش نصرانیت و تشکیلات آنها اساسش بهم ریخته مضمحل شد،ولی در شرق چون رشته ای از تعلیمات معنوی اسلام در میان پیروان علی به نام«شیعه»بود،توانسته است چندین قرن در برابر نیروهای توانای غرب بایستد.» ))* 2
*از حضرت آیت الله سیدمحمود طالقانی در مقدمه کتاب«تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد» تألیف قاضی زنگه زوری
...در اسلام حکومت نیز الهی است،این خدا است که حکومت می کند نه دیگری.پیامبر فرستاده خداست و بیان کننده احکام خدا. حق جز این نیز و جز این نتواند بود. مسلمانی که از پیامبر و امام اطاعت می کند،به این دلیل اطاعت می کند که ایشان امر خدا را ابلاغ و اجرا می کنند. از این رو در اسلام صحیح،جایی برای سلطنت و حکومت اشخاص نیست.حکومت از آنِ خداست،پیامبر آورنده احکامِ خداست و خلیف? خدا و امام نائب و خلیفه پیامبر است و مبیّین احکام خدا، و عالمِ واجدِ شرایط(به تصدیق هویت تشیع)،نایب امام است. بدینگونه اطاعت از عالم یاد شده اطاعت از امام است،اطاعت از امام اطاعت از پیامبر است،اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست.پس اطاعت دینی،اطاعت از خداست،چه در امور فردی و چه اجتماعی. صورت صحیح دین و دینداری این است.و می دانیم حکومت حقه الاهیه،پس از درگذشت پیامبر،بر سرکار نیامد و وصایای پیامبر در این باره عملی نشد.از اینجا یکی از حساسترین لحظه های زندگی بشر در برابر خدا و تکلیف آغاز می شود: آیا دنبال علی برویم یا دنبال ایادی بشر که توانسته اند قدرت را بدست گیرند؟
...در مرتبه بعد از پیامبر،علی و دیگر امامان جای دارند،و در مرتبه پس از علی و امامان،عالمان. دقت کنید! می گوییم،در مرتبه پس از علی امامان،این یعنی چه؟ درست که وقتی می گوییم در مرتبه بعد،مقدمات باطنی و مراتب ولایت در نظر نیست(و آن مقوله ای دیگر است)،اما همه مسئولیت های اجتماعی در حفظ امت و نشر اسلام و دفاع از قرآن منظور شده است...عالمان شیعه،از میان صحابه پیامبر به بعد،همه به ادای این رسالت پرداخته اند:ابوذرغِفاری،مقداد کندی،عبدالله ابن مسعود،محمدبن ابی بکر،قیس بن سعد،حجر بن عدی،سعید بن جبیر،هشام بن حکم،فضل بن شاذان،ابن سکّیت و ... 4
در قرآن کریم،سخن از خلافت الهی در زمین رفته است: خدا به فرشتگان گفت:«از جانب خود،در زمین خلیفه ای بگذارم و بگمارم».سوره بقره آیه30.
3-استادمحمدرضا حکیمی/بیدارگران اقالیم قبله/120-121
4-همان122
5-خورشید مغرب 142
.: Weblog Themes By Pichak :.