« می گویند: فلسفه حقیقت است، پس با دین منطبق است، فلسفه حقیقت نیست، طلب حقیقت است و دوست داشتن حقیقت است، چنان که از قدیم گفته اند: فلسفه طلب حقیقت است به اندازه طاقت بشری و به نصّ قرآن کریم، توان انسان در علم، اندک است.
اگر فلسفه حقیقت است چرا امام خمینی گفته اند: باعث انحراف اکثریت است؟!1 آیا حقیقت انحراف آور است! اگر فلسفه حقیقت است و با حقایق دینی منطبق است، آیا معاد مثالی(فلسفه) حقیقت است یا معاد عنصری (قرآن کریم)؟
آیا این مطلب را که می گویند: فلسفه حقیقت است، علامه طباطبایی (با آن فضل بالای فلسفی و اطلاعات قرآنی، در حدّ تألیف بسیار گران ارج المیزان) نفهیمده بودند که می فرمایند: محال است(محالی ریاضی و ابدی) که قرآن و فلسفه و عرفان منطبق شوند؟!
اگر فلسفه حقیقت است آیا در آن 800 سال حقیقت بود و آن بزرگان(ابن سینا، خواجه نصیر، میرداماد و...) که به اصالت ماهیت قائل بودند به حقیقت رسیده بودند و ابن سینا که اتحاد عاقل و معقول را حشف2 می دانست و حرکت جوهری را خلاف موازین منطق و عقل می شمرد به حقیقت رسیده بود؟ و خواجه طوسی که می گفت: دلیل هایی که فلاسفه بر وجود عقول عشره (که اساس درک فلسفی از عالم است) اقامه کرده اند مزخرف است، به حقیقت رسیده بود؟...
یا اکنون که 400 سال است دم از اصالت وجود می زنند، فلسفه حقیقت شده است؟ و آن همه متفکران بزرگ و مغزهای غول آسا نمی فهمیده اند و امروز یک حوزوی منظومه گو و اسفارخوان فهیمده است که حق با اصالت و وحدت وجود است؟ با این که سنخ مطالبی از قبیل وحدت وجود و اصالت وجود، سنخ فلسفی و عقلی و منطقی نیست، مطالبی عرفانی است که مدعی هستند با کشف و شهود باید فهمیده شود. خود جناب ملاصدرا هم مکرر تصریح فرموده است که من با کشف به این مطالب رسیده ام و هنگامی که ابن سینا مشغول طبابت من مشغول ریاضت بودم و به این حقایق رسیدم3 ...
و آیا نمی شود، با کمال تأدب از جناب ملاصدرا پرسید که: شما که با ریاضات شاقّه و خلوات ممتده به این حقایق رسیدید، چطور در اواخر عمر، آن را مطالبی مخالف قرآن و مضرّ به دین سیدالمرسلین دانستید و در کتاب الحکمه العرشیه زیر عنوان ختمٌ و وصیهٌ به درگاه خدا از نوشتن و اظهار کردن این مطالب پناه بردید و استعاذه کردید4 (البته آفرین بر این ایمان و صراحت خداپسند...) »
1- زندگانی ایته الله بروجردی: 388 تالیف حجه الاسلام علی دوانی
2- اشارات نمط هفتم
3- اسفار: 9: 199-120
4-الحکمه العرشیه: 110 (چاپ بیروت، مؤسسه التاریخ العربی: 1420ق)
احیاگر حوزه خراسان- مقدمه ص70-72
اختلاف در معرفت و حقیقت و اعتقادات، قابل قیاس با اختلاف در فقاهت نیست.1 اختلاف در اصول حقایق است که دلیل بطلان است؛ چنانکه در قرآن کریم، برای حقانیت خود، به عدم اختلاف در خود، تذکر می دهد. روشن است که اساس دین و دین شناسی و دین داری درست، به تعقل و عقلانیت است. «العقلُ دلیلُ المؤمن»، «عقل راهنمای انسان مؤمن است.»
1- جای تعجب بسیار است که فاضلانی بگویند: اگر در فلسفه اختلاف نظر هست، در فقه هم هست!! آیا اختلاف در احکام استنباطی ظاهری، با اختلاف در حقایق واقعی شناختی و اعتقادی، در یک حکم است، مثلا اختلاف در معاد که عنصری ترابی است (قرآن کریم) یا تخیّلی مثالی(حکمت متعالیه)؟! با اختلاف در احکام تیمّم !
احیاگر حوزه خراسان.مقدمه.ص50
.: Weblog Themes By Pichak :.