...به رابطه «عدل» و «عقل» -باختصار- اشاره می کنیم:
به امام علیّ بن ابیطالب«ع» گفتند: «صِف لَنا العاقلّ» عاقل را برای ما توصیف کن که چه کسی عاقل است»؟ فرمود:
هُوَ الّذی یَضَعُ الشّی ءَ مَواضِعَه
-عاقل کسی است که هر چیزی را در جای خود می نهد.
نیز درباره «عدل» فرمود:
ألعَدلُ یَضَعُ الأُمورَ مَواضِعَها 1
-عدل چنان است که همه امور را در جای خود قرار می دهد.
...عقل، عامل اجرای عدالت است، و عدالت، در ویژگیِ اصلیِ خویش (نهادن هرچیزی در جای خود)، همتراز عقل است. پس هر فرد که در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی عدالت را، در رفتار با همه حتی با خود رعایت نکند، دلیل بر این است، که این فرد از عقل کافی و سالم برخوردار نیست. همچنین در هر جا حاکمیّتی که عدالت در آن اجرا نشود، و جامعه در آن حاکمیّت از رعایت عدالت در همه امور برخوردار نباشد، دلیل بر این است که حاکمان آنجا خردمند نیستند، و از عقلی کافی و سالم برخوردار نمی باشند، و هوای نفس بر آنان غالب است.2 به هر اندازه که در جامعه ای بی عدالتی، تبعیض و تفاوت بیشتر باشد، به همان اندازه بی خردی حاکمان آن جامعه قطعی تر است و نفوذ سرمایه داران بیشتر.
حدّ طبیعی و سالم امور، همان است که هر چیزی در جای خود، و دارای هنجار خاصّ به خود باشد؛ اگر فرض شود که بازار تورّم زا، اقتصاد ناسالم، توزیع غیر عادلانه، دستگاه قضایی سست و ویران، و قاضیان فاقد عدالت باشند، دلیل آن است که مردمی کم خرد در این مسئولیتها و مقامات قرار دارند، که هرکدام به گونه ای عقلشان مغلوب نفس و منکوب امیال و خواسته های گشته، اط سطح عقل مفید انسانی فرو افتاده است.
و در تجربه نیز می بینیم که واقعیّت همینگونه است، زیرا خردمندان اجازه نمی دهند امور از هنجار طبیعی و الهی خود بیرون رود، و جامعه ای با ارقام نجومی دچار تفاوت و تبعیض باشد، و تورّم و گرانی، بیداد کند.
اینگونه، مردم را بی پناه گذاشتن، و سنگها را بستن و سگها را رها کردن، دلیل فقدان خرد لازم، و نشانه غفلتی بس بزرگ است، مبادا ملتی دچار حاکمیتی گردد، که اجازه هرگونه جنایت مالی به کسانی دیگر بدهند، به دلیل اینکه به آنان علاقه دارند(مانند بستگان)، یا با آنان در منافع شریکند، یا می نگرند که پایه های قدرتشان به دست اینگونه کسان و فاسدان، استحکام می یابد.
کار عقل خداداد، راهنمایی به کشف واقعیّات و سُنّتهای زندگی و حیات است. به سخن دیگر، کار عقل، پیدا کردن راه کشف واقعیّات موجود در «جهان تکوین»، و دستیابی به سنّتها و قوانین تکاملیِ حاکم بر جامعه و هویّت رو به رشد انسان، و بهره گیری از آنها در راه رشد و تکامل فرد و جامعه است. یکی از سُنّتهای صحیح زندگی و حیات، عدالت در معیشت و زندگی است. این است که امام علی(ع) می فرماید:
مِن علاماتِ العقل، العملُ بسنّهِ العدل.3
-کسی عاقل است که عدالت اجرا کند.
از اینگونه احادیث بسیار است، که از چمله، ارشاد به حکمِ خودِ عقل نیز هست، چنانکه در حدیث «جُنودعقل و جهل»، آمده است:
أالعلُ و ضِدُّ الجَور
-عدل، نیروی فعّال عقل است در جامعه و زندگی، و ظلم نیروی فعّالِ جهل و جاهلیّت.
حدیث یاد شده، هم از امام صادق«ع»، در کتاب معتبر «تُحفُ العقول»، و هم از امام موسای کاظم«ع»، در کتاب بی نیاز از توثیقِ «کافی» روایت شده است. در این حدیث عظیم –و باز هم عظیم- که در تربیت فرد و ساختن جامعه، و جامعیت ابعاد، و ژرفایی تعالیم، نظیری برای آن، در هیچ مکتب و مذهبی –از قدیمترینِ روزگاران تاکنون، و درشرق و غرب- یافت نمی شود، حدود70 نیروی فعّال و نشانه روشن، برای حرکت در جهت عقلانیّت دینی در اجتماع، و 70نیروی فعال و نشانه روشن، برای حرکت در جهت جهل و جاهلیّت، شمرده شده، و نشان داده شده است که جامعه در چه احوالی بر مبنای عقلانیّتِ صحیح الهی اداره می شود، و در چه احوالی بازگشت به جاهلیّت کرده است، و بر آن موازین اداره می شود، و جامعه، جامعه جاهلیّت است اگر چه نام اسلام بر خود نهاده باشد، و حاکمیّت چنین جامعه ای نیز نمی تواند «اسلامی» باشد، اگر چه اعلام «حکومت اسلامی» کرده باشد. چه بهتر، علمی تر، خداپسندتر، فردسازتر، جامعه پردازتر، از اینکه ما احادیث معتبر پیامبر اکرم«ص» و ائمه طاهرین«ع» را، ملاک قرار دهیم.
1-«نهج البلاغه»،ص1290.
2-و به اصطلاح بزرگان اخلاق: «عقل محجوب به هوی است».
3-«غررالحکم»،ص306-«ترجمه الحیاه»، ج6،ص501
150سال تلاش خونین،ص106-109
...علی(ع) در جایی زنی را از سنگسار شدن نجات داد، برای اینکه بعد از بازداشت اقرار کرده بود، و علی(ع) فرمود: به گفته پیامبر(ص):
اقرار در سه جا حجت نیست، و نتیجه قضایی و کیفری ندارد، یکی اقرار بعد از بازداشت است.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، و اسلام را از چیزهای دیگر تمییز ده، به طور مستدلّ.
گزارش«گزارشی درباره جلدسوم تا ششم الحیاه» ص183
جملاتی از نهج البلاغه به نقل از کتاب کلام جاودانه. عبارات درون پرانتز ،توضیحات علامه حکیمی ست:
- در انقلاب، مهلت (تاخیر در تغییر) نیست. (در تغییر اوضاع فاسد اجتماعی و اقتصادی نباید مهلتی خواست)
خدای رحمت کند آن کس را که با ستم مبارزه کند و به یاری حقداران بشتابد.
به هنگام قبول مسئولیت هدیه نپذیرید، و اگر همه ی جهان را به شما بدهند تا به موری ستم کنید نکنید.
مسئولان باید در خانه هایی ساده زندگی کنند، و زندگیهایی بسیار محدود داشته باشند و گرنه مسئول اسلامی نیستند.
اگر مسئولی در اموال عمومی خیانت کرد- چه کم چه بسیار- کمر او را بشکنید.
مسئولان باید به مردم چنان به یک چشم نگاه کنند که نه قدرتمندان و توانگران جرات ظلم کردن بیابند، و نه ضعیفان و ناتوانان از اجرای عدالت ناامید گردند.
مسئولان نباید به دعوت اغنیا باسخ دهند و بر سر سفره های رنگارنگ بنشینند، و به میهمانیی پا گذارند که توانگران در آن حاضرند و مسکینان از آن محروم.- مسئولان باید با نزدیکان و دوستان خویش همانگونه رفتار کنند که با دیگران می کنند، و گرنه به مردم ستم کرده اند. و هر کس به مردم ستم کند طرف او در روز قیامت خداست.
مسئولان باید به توده ها تکیه کنند نه به اشراف و اعیان و طبقات ممتاز.- مسئولان باید به زندگی مردم محروم و بیچاره و محتاج و درمانده و نیازهای آنان هر چه بیشتر توجه کنند، و بخشی از بیت المال را به آنان اختصاص دهند، و در این باره میان دور و نزدیک فرق نگذارند.
جوان دو پناهگاه می خواهد و می جوید: مادی و معنوی. اگر این دو را به او دادید او را دارید و گرنه، نه. پناگاه معنوی نسل جوان (باتوجه به الگوجویی طبیعی در آنان)، سلامت نظام سیاسی جامعه اسلامی است، یعنی زهد و وارستگی عالمان (در همه شئون زندگی خود و خانواده خود)، و سلامت عملکرد مسئولان (در هم هرنامه ها و اقدامها)، بدانگونه که بتوان یقین کرد که این هردو دسته، در عمل و به هنگام احراز قدرت و مقام- به همه ارزشهای موعود و گفته های مشهور و شعارهای معروف مؤمن مانده اند. 1
درباره «جوانان» و در حوزه زندگی فردی و اجتماعی آنان، شش مسئله بسیار مهم وجود دارد که باید به آن مسائل پاسخ جدی داد، وگرنه هرگونه آسیبی ممکن است ایشان را تهدید کند و به سقوط –صورتهای گوناگون سقوط- بکشاند.
سه مسئله از مسائل یادشده مربوط به زندگی فردی جوان است و سه مسئله مربوط به زندگی اجتماعی او. سه مسئله نخست اینهاست:
1.الگوجویی 2.حرمت طلبی 3.سامانخواهی
و سه مسئله دوم اینها:
.1آزادیخواهی 2.عدالت طلبی 3.پیشرفت گرائی.2
...نسل جوان،اگر در عملکردها، موضعگیریها، فروکوفتنها، برکشیدنها، تشخیصهای ارتجاعی، برخوردها، برخورداریها، زندگیها، سفره ها، سفرها، خریدها، گشت و گذارها و ... به «خلأ اسلامی» رسید، یعنی از معیارهای اسلامی و قرآنی و ملاکهای انقلابی و رهنمونیهای «نهج البلاغه»، نشانه ای چندان ندید، بطبع، به سوی «خلأ اعتقادی» و سپس «خلأ عملی و عبادی» رانده می شود. و روشن است که رانده شدن همان، و بریدن همان، و در این صورت آماده آسیب پذیری از هر امری خواهد بود، از جمله «تهاجم فرهنگی» .3
1-کلام جاودانه.ص225-226
2-217
3-246
تفکر قرآنی فرد و جامعه و حاکمیت را دعوت می کند، بلکه –چون امری ریشه ای و اعتقادی است- وا می دارد، از عمق وجود، به:
1-خداگرایی و اطمینان قلبی
2-رشدآموزی و هدایت طلبی (اهتداء – مهتدین)
3-تخلق به اخلاق الهی(خداجویی در افکار و عمل)
4-اصالت دادن به اجرای عدالت (إن الله یأمُر بالعَدل)
5-مؤاخذه شدید و مسئولانه رجال حاکمیت، در موارد عمل برخلاف قرآن (وکَم لَهُ مِن مَورد)، بویژه در مقامات اجرایی،در امر عدالت (ولتَکن منکم أُمَّةُ یدعون الی الخیر...).
6-رسیدن جامعه به منهای فقر
7-حماسه داری و عزت (وَلله العِزَّةُ و لرسوله و للمؤمنینَ)
8-برابری و مساوات (إنَّما المؤنون إخوُةُ)
9-برابری و مراعات (...والاحسانِ).
10-حفظ و حرمت کرامت انسان –مردان و زنان- (و لُقُد کُرُّمنا بنی آدَمَ).
11-خروش و حرکت برای یاری و نجات مستضعفین (...والمستظعفینَ من الرجال و النِّساء و الوِلدان).
12-انتظار سازنده «عدل جهانی» (ان الارض یَرِثُها عبادی الصالحونَ)
13-پرهیز از انواع گناهای سقوط آور و ضدارزشی
14-پرهیز از قتل نفس
15-دعوت به صلح (والصلح خَیرُ)
16-پرهیز از رباخواری (أحَلَّ الله البیعَ و حَرَّمَ الرِّبا...)
17-پرهیز از بدزبانی، و حفظ حرمت دیگران و پاسداری از ناموس مردمان.
18-توجه به علوم تجربی (سِیروا ...فُانظرُوا...)
19-آسمان شناسی، حتی بالاتر از حد امروز کیهان شناسی و کشفهای اخیر (الهیئة و الاسلام تألیف سید هبة الدین شهرستانی)
20-اهمیت دادن فوق العاده به علم اندوزی و دانش گستری (طلب العلم فریضة...)
21-اعتقاد راستین به معاد و روز مؤاخذه و بازجویی،که خود برای انسان معتقد و دارای تفکر قرآنی،اصلاح کننده و بازدارنده است.
22-عدالت وری حتی در حق دشمن.
23-ظلم نشدن در جامعه، به احدی حتی غیرمسلمان
24-سلامت فوق کامل دستگاه قضایی، و مجازات شدید قاضیان متخلف و...
25-برخورد کاملا محترمانه با انسانها در ادارات اسلامی (اگر مدعی اسلامند)
26-تعیین نرخها توسط کارشناسان امین دولتی،گماردن ناظر بر بازارها و مجازات سخت ناظران متخلف و جلوگیری از تورمهای تحمیلی.
27-منع تشکیل تحزبات سرمایه داری سیاسی (ولا تعاونوا علی الإثمِ و العُدوان)
28-تفقّد خاص در حق یتیمان، و کوشش برای رفاه و رشد و تربیت آنان.
29-رعایت تخصص در شغلها و مقدم داشتن متخصص باتقوی(إنی حفیظُ علیمُ)
30-رسیدن به فریاد دیگر مسلمانان و اهل قبله.
31-کمک رسانیدن به همه مستضعفین جهان
32-نهادینه شدن تفکر و تعقل –بخصوص تدبر درآیات قرآن-در زندگی انسان.
33-مشورت کردن با خردمندان و تجربه داران.
34-رسیدگی تام و تمام به تربیت فرزندان
35-تأمل ورزی، در کائنات ارضی و سماوی، برای معرفت آموزی
36-جدیت در تهذیب نفس.
37-مهربانی با همه انسانها.
38-کوشیدن پیسوته، برای رشد خود و تعالی جامعه قرآنی.
39-کوشیدن برای رسیدن به عقل فطری و حیات باطنی.
40-بسیار به یادخدا بودن، و ذکر خداوند و استغفار کردن در سحرها (وبالأسحارِ هُم یَستَغقِرونَ).
آنجا که خورشید می وزد.ص54-57
ادامه مطلب قبل
...این است که می گوییم در برابر نارواییها باید ایستاد، و مسامحه نکرد، و نقطه های ضعف در مدیریت و حاکمیّت را باید برملا ساخت. نقطه های ضعف هنگامی که مطرح نگشت، و عملکردها و اشخاص مورد رسیدگی قاطع قرار نگرفتند،از اهمّیت منفی انحراف کاسته می شود، و قبح خیانت از میان می رود، و جریانها ادامه می یابد. و زیان این چگونگی از زیان هزار دشمن بیشتر است. راه راه امام علی بی ابیطالب«ع» است، که با آنهمه دشمن و مخالف،کارگزاران خود را –آنگونه که اشاره کردیم- محاکمه و رسوا می کرد، ودست آنان را از شغلها می برید،و به نزدیکان خود میدان نمی داد، در هیچ هزینه گذاریی اسراف نمی کرد، و درد افراد جامعه درد خود او بود. راه این است، و حرکت در غیر این مسیر خروج از «صراط مستقیم» است؛ و حدّاقل، تعهّد دینی و بیداری وجدانی اقتضا می کند که اعلام شود که اینگونه حرکتها در مسیر دین و منطبق با دین نیست،تا به ارزشهای الهی خیانت نشده باشد. اظهار حقایق و اقدام بجا درباره نارواها و ناشایستگان،حاکمیّت را با مردم می برد. و البته حصول این چگونگی تدریجی است، و بروز آثار آن دفعی، پس نباید غافل بود،که این غفلت ویرانگر است،و سخن انذارگران آگاه و معتقد را باید پذیرفت.
قیام جاودانه.ص131-132
...حاکمیّت به نام «اسلام» به این سادگیها و چگونگیها که ما تصوّر کرده ایم نیست. جامعه در این انقلاب فراخوانده شده است تا در سایه «قرآن کریم» زندگی کند،نه در جهنّم تکاثر و اِتراف و اسراف از سویی و فقر و حرمان از سویی دیگر...
به مسائل و عملکردها و اشخاص همواره به چشم تحسین نگریستن، و از آنها ستایش کردن،و با تصویرگری لفظی واقعیّات را برخلاف آنچه هست نمایاندن(یا از واقعیّات چنانکه هست بی اطّلاع بودن)، به حکم تجربه روش خوش عاقبتی نیست. و اینکه بگوییم چون دشمن داریم نقاط ضعف را نباید مطرح کرد،نخستین گام انحراف و انحطاط است، و موجب وداع با ارزشها و سبب افول آنهاست،و کاری در حدّ «دفن انقلاب» است.
ارزشبانی،میراث تشیّع است:
- چرا علی«ع»،معاویة بن ابی سُفیان را لحظه ای تحمّل نکرد؟
- چرا بر قاضی خود به واسطه خریدن خانه آنگونه خشم گرفت و او را مورد مؤاخذه قرار داد؟
- چرا مَصقَلَةِ بنِ هُبَیرَه شیبانی را - که جانب بستگانش را رعایت کرده بود- به آن سختی نکوهش کرد؟
- چرا وسعت خانه عَلاءبن زیاد حارثی را برنتافت؟
- چرا مُنذِربن جارُود عبدی را-که بستگان خود را نواخته بود-با آن الفاظ خرد کننده نگوهید؟
- چرا عبدالله بن زَمَعَه - که از بیت المال چیزی در خواست کرده بود- با آن تندی سخن گفت: «این مال نه از آنِ من است نه از آنِ تو،بلکه متعلّق به همه مسلمانان است...».
- چرا حضور در یک مهمانی اعیانی را – که فقیران در آن دعوت نشده بودند- بر عثمان بن حُنیف انصاری نبخشید؟
- چرا پسر عموی خود را(که برخی گفته اند،شخصیّتی چون ابن عبّاس بوده است)،با آن شدّت و تندی سرزنش کرد؟
- و چرا آهن گداخته را به تن برادر خود عقیل،چنان نزدیک کرد که او از سوزش آن نالید،فقط به جرم اینکه برای کودکان گرسنه خویش،یک من گندم از بیت المال اضافه بر جیره خود خواسته بود؟
- و چرا ابوالاسود دُئِلی-که قاضی بزرگ- را به صرف اینکه با شخص مراجعه کننده به دادگاه بلند حرف زده بود،از قضاوت عزل کرد؟
- و چرا می فرمود:«تنها کسانی می توانند احکام دین خدا را اجرا کنند،که سازشکار نباشند،که همرنگ(دنیاداران و دنیاخواهان)نگردند،که خود هیچ خواهانی نداشته باشند»
- و چرا خیانت ناظر بازار اهواز را با آن عقوبت شدید پاسخ داد؟
قیام جاوانه.ص126-128
اسلام مطلبی است و اشخاص مطلبی دیگر.اگر هر کس-در هر مقام و هر لباس-به وظایف و مسئولیتهای خود- در برابر قرآن کریم و پیامبراکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)- عمل کرد که زهی سعادت و نجات خود او،و گرنه وای بر او که محکوم خواهد بود،هم در این جهان،در پیشگاه خلق...و هم در آن جهان در پیشگاه خالق. 1
نسل جوان، اگر در عملکردها،موضعگیریها،فروکوفتنها،برکشیدنها،روابط اقتصادی، تشخیصهای ارتجاعی،برخوردها،برخورداریها،زندگیها،سفره ها،سفرها،خریدها،گشت و گذارها و ... به «خَلأ اسلامی» رسید،یعنی از معیارهای اسلامی و قرآنی و ملاکهای انقلابی و رهنمونیهای«نهج البلاغه»،نشانه ای چندان ندید،بطبع،به سوی «خلأ اعتقادی» و سپس «خلأ عملی و عبادی»،رانده می شود. و روشن است که رانده شدن همان،و بریدن همان. و در این صورت آماده آسیب پذیری از هر امری خواهد بود،از جمله «تهاجم فرهنگی» .2
سخن علامه حکیمی درباره افرادی که با دیدن عملکرد ناپسند برخی مدعیان اجرای قوانین دینی،از دین زده شده یا ضد دین شده اند:
باید روی آورد به شناخت حقایق و نشر معنویت اعتقادی و آگاهی دینی در توده ها. اگر حقایق دینی درست شناخته شد،و آن، آگاهی قرآنی و اسلامی لازم در میان توده ها منتشر گردید و نفوذ یافت،دیگر مجالی برای سوءاستفاده از دین و باورهای دینی و ایثارهای ایمانی نیز باقی نخواهد ماند،و فرصت به چنگ فرصت طلبان نخواهد افتاد، و رونق بازار مرتجعان استمرار نخواهد یافت.3
1-کلام جاودانه.ص221
2-همان.246
3-همان98
همچنین بنگرید به:
«نظام عامل بالعدل» و «جامعهء قائم بالقسط»
[پیامبر(ص)]:روزی بینوایان در میان اموال توانگران است(مال و وسائل زندگی و اسباب معیشت،و لباس و هزینه تحصیل و بهداشت و مسکن و همه نیازهای دیگر نیازمندان در میان اموال توانگران است).و هر گرسنه ای که گرسنه مانده است از ستم اغنیاست.1
باید رئیس جامعه اسلامی،همواره در مرکز حکومت،بر امور نظارت مستقیم داشته باشد،از جمله در امر قضاوت و دقت در کار حقداران و رسیدن به حق آنان.2
امام علی(ع): اجعل العدل سیفک. عدالت را شمشمیرت قرار بده. غررالحکم ص67
یعنی هرچه را می خواهی در افراد پدید آوری،و در جامعه عملی سازی،و مردم را به رعایت کردن آن واداری،و نسل جوان را بدانگونه تربیت کنی،و به نماز خواندن و روزه گرفتن و عفت ورزیدن فراخوانی،به وسیله اجرای عدالت انجام ده،زیرا که با اجرای عدالت است که همگان از همه چیز برخوردارند حتی از تربیت صحیح.3
1-کلام جاودانه.ص242
2-همان368
3-همان 195
جوانان آگاه و مردم متدّن ایران ! بدانید که جز «نظام عامل بالعدل» ، یعنی مجری عدالت به نحو احسن، در همه چیز و در همه جا و برای همه کس، هیچ حاکمیتی اسلامی نیست. و جز « جامعهء قائم بالقسط»، یعنی جامعهء سرشار از عدالت، هیچ جامعه ای قرآنی نیست ...
عاشورا مظلومیتی مضاعف ص 72
حکومت اسلامی پیشکش، عدالت علوی( که همان عدالت اسلامی و قرآنی است،نه چیز دیگر)، نیز پیشکشتان، بگذارید انسان در برابر چهار نفر بیگانه از اسلام و مطلّع از این اوضاع، خجالت نکشد و بتواند اسم اسلام را بر زبان بیاورد.
با جاری اعصار صلابت ص36
... با وجود شکافهای طبقاتی عمیق در جامعه و پیدایش قلّه های ثروت، در کنار درّه های عمیق فقر... جالب توجّه (بلکه باعث تعجّب وتأسّف) اینکه در عین حال، حکومت هم اسلامی نامیده می شود(یعنی مبتنی بر احکام قرآن) و هم مردمی(یعنی مورد خواست و رضایت قلبی تمام کشورها)...
عقل خود بنیاد دینی ص39
هنگامی که به نام اسلام و یاد حسین(ع) و نام حسین(ع) این همه جوانهای این مملکت به جبهه رفتند و سپس جنازهء آنها را، آن هم نه همه را، به خانواده هایشان تحویل دادند، باید «نظام عامل بالعدل» (به نصّ قرآن) و «جامعهء قائم بالقسط»(به نصّ قرآن)، تشکیل می یافت. و آیا به جای آن، چه کردند؟... کو عمل به احکام قضایی و اقتصادی اسلام؟ کو پیام عدالت عاشورا؟
عاشورا مظلومیتی مضاعف ص19
.: Weblog Themes By Pichak :.